0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
معرفی، خرید و دانلود کتاب خدا لعنت کند سیاوش را

معرفی، خرید و دانلود کتاب خدا لعنت کند سیاوش را

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
درباره خدا لعنت کند سیاوش را
سماء بردبار، به لبخند سر تکان داد. زنی در گشود و نوزاده به آغوش پدر سپرد. زن، دنبال ننه سماء آمد و کُنج باغچه زیر سروی کهنه و رنجور در که برگ­هاش به زردی می­زد آفتابه­ی زراندود مسی را کج کرد روی دستان سماء: - ننه ‌سماء، خیر از نوه­هات ببینی الهی... سماء به مکث، خیره نگاهش کرد. زن آب دهان قورت داد و نگاه از او گرفت و سرِ حرف پیچاند: «انشالله هر کجا هستند تنشان سلامت.» سماء ساکت، دست به دست می­ساید و زن باز گفت: «ننه دنیاست دیگر، بالا پا...» سماء دست از آب کشید: - کدام دنیا؟ کدام بالا؟ کدام پایین؟ نشست گوشه­ی ایوان و چیزی نگفت. اشکش درآمد. سر و تنش گویی گهواره­ای بی­آرام: - نوه­هام را می­خواهم، چه ­کار به بالا پایینش دارم؟ اشک از صورت گرفت: - ماه­گُلم دو ساله­ است و موسی هم ده سال... اما کجایند؟ من کجایم؟ من چه دارم؟ شوهرم هم که لال، دیوانه شده است... می‌نشیند روی بام توالت، چشم به زردکوه اشک می­ریزد و به بی‌زبانی حرف ناله می­کند... و بنای گریه گذاشت. زن دست بر شانه­ی سماء گذاشت: - ننه در ِآسمان بند نیامده هنوز، حکمت خدا... پیرزن به آسمان نالید: - من چه کار به حکمت رحمتت دارم آخر؟ چه سر از این حرف­ها در می­آورم؟ اما مگر بنده­ات نیستم؟... پس چرا از هر زمین بند به پایم بسته­ای؟ به خدا تنها دل‌خوشم که بچه­های مردم را از شکم­شان می­کشم بیرون و اِلا... چشم به زمین ساکت ماند و رو به زن داد زد: «با باباش رفتند قبرستانِ گَهرو که چاه بکنند. وقتی که آمد گفت: ننه برایت عروس جُستم. گفتم: مبارک و خواستم اما بیاورم که امان نداد و گفت: غریبه نیست، دختر مَدعلیِ­ بقال... گفتم: مادر آخر گَهرو را چه به ما؟ خواهر، سیدیعقوب هم که بی­زبان است. فرق بله و خیر را با اشاره­ی سَر می­فهمد. اما حالی­ش کردم، بهش فهماندم. گفتم: مرد، ما یک پسر بیشتر نداریم. سایه­مان کوتاه است. این جِویدها پا رو جل­مان بگذارند، دیگر سایه در این دنیا نداریم. پسرمان را می­برندها... اولش را خوب فهمید و آخر را فراموش کرد و همان شد.» سماء دست­ها­یش را به هم می­مالید: - پشت بیلش را زد به سرِ افراسیاب، برادر دختره ـ برادرِ عروسم... آه کشید و لبخند زد: - هئی، ناهید خانم... روز تولدی چرا نشسته­ام درِ گوشت قِصه‌ ناله می­کنم؟ برو ببین خواهرت چه پسری آورده. برو خیرش را ببینید. برو، دلاور باشد برو... زن خندید و لوله­ای پول و پاکتی نبات، دست سماء داد و رفت سراغِ خواهرزادَش. صدای خنده‌یشان رفت آسمان و سماء دل‌گرفته پا از در بیرون گذاشت.

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
618.۲۳ کیلوبایت
تعداد صفحات
160 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۵:۲۰:۰۰
نویسنده محمد لله گانی دزکی
ناشرانتشارات کتاب نیستان
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۷/۰۷/۲۹
قیمت ارزی
3 دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۶۱۸.۲۳ کیلوبایت
۱۶۰ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
5
از 5
براساس رأی 2 مخاطب
5
100 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
0 ٪
1 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

یکی از داستان های این کتاب را خواندم . نثر روان و تصویر سازی های شاهکار

5
(2)
15,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
خدا لعنت کند سیاوش را
محمد لله گانی دزکی
انتشارات کتاب نیستان
5
(2)
15,000
تومان