

کتاب آخرین نفس
نسخه الکترونیک کتاب آخرین نفس به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
نقد و بررسی کتاب آخرین نفس
کتاب «آخرین نفس» نوشتهی «پل کالانیتی»، خاطرات الهامبخش، بسیار دقیق و دیدنی از تلاش برای پیدا کردن امید و زیبایی در مقابل رخدادهای غیرقابل تغییر است، در این کتاب جراح جوان و کمالگرا در تلاش برای پاسخگویی به سؤال «چه چیزی زندگی را ارزشمند میکند؟» است، سؤالی که قرنها فلاسفه و ادیان نیز به دنبال پاسخ درست و مناسبی برای آن هستند. این کتاب بهعنوان یکی از بهترین کتابهای در سبک خاطرهنویسی دههی گذشته و یکی از بهترین کتابهای سال توسط بررسی کتاب در نیویورکتایمز، نشریهی مردم، واشنگتنپست و هفتهنامه ناشران معرفی شده است.
درباره کتاب آخرین نفس
کتاب «آخرین نفس» When Breath Becomes Air نوشتهی «پل کالانیتی» در سال 2016 منتشر شد. این کتاب خاطرات دکتر کالانیتی و نقل رویدادهای واقعی او از دوران فعالیتش در بیمارستان و جراحی بیماران گوناگون است. این کتاب باوجود آنکه محتوای داستانی ندارد ولی پس از انتشار بسیار موردتوجهی صاحبنظران و علاقهمندان قرار گرفت. این کتاب به مدت دو سال بهعنوان پرفروشترین کتاب نیویورکتایمز معرفی و به چندین زبان مختلف ترجمه شد. همچنین این اثر توانست فینالیست جایزهی ادبی پن آمریکا PEN Center USA Literary برای کتابی خلاق غیرداستانی و جایزهی پولیتزر Pulitzer Prize شود.
درباره پل کالانیتی، پزشک و نویسنده برجسته آمریکایی
«پل کالانیتی» Paul Kalanithi جراح مغز و اعصاب هندی آمریکایی در تاریخ 1 آوریل سال 1977 به دنیا آمد. او فردی باهوش و خوشذوق بود و در بهترین دانشگاههای دنیا به تحصیل پرداخت. او در مقطع کارشناسی رشته ادبیات انگلیسی و بیولوژی انسانی از دانشگاه استنفورد را دنبال کرد و پس از آن تحصیل در رشتهی تاریخ و فلسفه علم و پزشکی در دانشگاه کمبریج را به سرانجام رساند. او همچنین دکترای پزشکیاش را در سال 2007 گرفت و برای پژوهش دربارهی سندروم توره Tourette's syndrome جایزهی معتبری درزمینهی پزشکی دریافت کرد.
«پل کالانیتی» پزشکی برجستهای بود که در اثر ابتلا به سرطان ریه در سی و هفت سالگی در تاریخ 9 ماه مارس 2015 درگذشت. او ذوق نویسندگی داشت و مقالاتش در نشریه نیویورکتایمز چاپ میشد. کتاب معروف «آخرین نفس» پس از مرگ این پزشک منتشر شد و توجه افراد زیادی را به خود جلب کرد. «ابراهام ورگ هس» Abraham Verghese نویسنده و پروفسور آمریکایی مقدمهای طولانی در ابتدا این اثر نگاشته و قلم این چهره را تحسین کرده است: «نثرش فراموشنشدنی است و چیزی که از قلم پل کالانیتی تراوش میشود طلای ناب است، نثرش دارای ریتم موسیقی بود و جملاتش طنین و آهنگ اشعار گلوی کینل را داشت و مثل یک نثر شعرگونه بود.»
ترجمه کتاب آخرین نفس به زبان فارسی
کتاب «آخرین نفس» نوشتهی «پل کالانیتی» با ترجمهی «مهرداد بازیاری» از سوی انتشارات کتابسرای تندیس در سال 1395 منتشر شد که نسخهی الکترونیک آن در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «مهرداد بازیاری» مترجم و پژوهشگر ایرانی متولد سال 1340 شیراز است، او در جوانی برای تحصیل در رشتهی مهندسی ساختمان به کشور دانمارک رفت و بیش از یک دهه در کشورهای اسکاندیناوی زندگی کرد. شهرت عمدهی این چهره برای ترجمهی آثار «یوستین گردر» نویسندهی نروژی است که برای ترجمهی کتاب «دختر پرتقال» از این نویسنده موفق به دریافت جایزه کتاب فصل سال 1387 و 1388 برای بهترین ترجمه رمان خارجی شد. ازجمله آثار ترجمه شدهی او میتوان به «محاکمه» اثر «کریس بوجالین» و «اشتباه در ستارههای بخت ما» اثر «جان گرین» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک و صوتی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای مطالعه و دانلود موجود است. کتاب «آخرین نفس» نوشتهی «پل کالانیتی» از سوی دو انتشارات میلکان با ترجمهی «ساناز کریمی» و کولهپشتی «شکیبا محبعلی» نیز به چاپ رسیده است.
در بخشی از کتاب آخرین نفس میخوانیم
من غرق در نور خورشید و خاطرات روی خاک دراز کشیده بودم. احساس میکردم که آن شهر پانزده هزار نفری؛ به فاصله شش صد مایلی تا دانشگاه شبانهروزی جدیدم در استنفورد؛ با همه وعده وعیدهایش در حال آب رفتن بود.
پزشکی را فقط از کاستیها و عیوبش میشناختم. به ویژه از غیبت پدری که جای خالیاش بیشتر از هر چیزی احساس میشد. کسی که قبل از طلوع آفتاب سرکارمی رفت و در تاریکی به خانه میآمد و غذای مانده میخورد. ده سالم بود که بابا ما را از برنکس ویل نیویورک؛ یک منطقه شلوغ و پرجمعیت واقع در حومه شمال منهتن؛ به یک دره خشک در کینگمن آریزونا، احاطه شده توسط دو رشتهکوه آورد. یک خانواده دارای سه پسر در سنین چهارده، ده و هشت. به مکانی که از دید دنیای بیرون بهعنوان منطقه انتقال بنزین به نقاط دیگر شهرت داشت. عاملی که باعث کشانده شدن پدر به این منطقه شد، هوای آفتابی و هزینه پایین زندگی بود. وگرنه چگونه میتوانست از پس هزینه بالای دانشگاه پسرانش که از مدتها قبل در آرزوی فارغالتحصیلیشان میسوخت برآید؟ ضمناً نقلمکانش به آریزونا به خاطر باز کردن یک مطب تخصصی قلب در آن منطقه نیز بود. وقت گذاشتنش برای بیماران و اهمیت دادن به آنها؛ خیلی زود از او یک عضو برجسته و محترم جامعه ساخت. وقتی دیروقت شب یا در تعطیلات آخر هفته او را میدیدم، ترکیبی از نوعی عطوفت مطبوع و یک نوع دیکتاتوری تلخ و تند داشت. همراه با در آغوش کشیدنها و بوسهها و اظهارات رسمی و سفتوسختش که: نفر اول شدن خیلی آسونه. فقط باید نفر اول را پیدا کنید و نمره تون بالاتر از او بشه. او در ذهن خودش به این نتیجه رسیده بود که پدر بودن میتواند خلاصه، کوتاه، متمرکز (اما صمیمی) و همراه باقدرت و اقتدار باشد... درست مثل پدرهای دیگر. تنها چیزی که میدانستم این بود که؛ اگر بهای پزشک بودن این است، بهای خیلی زیاد است.
از محل دراز کشیدنم در بیابان، میتوانستم خانهمان را بینم. درست آنسوی مرز شهر و درزمینهی کوهستان سربت و در میان سنگهای سرخ صحرا و خالخال شده توسط درختان کهور، بتههای خار و کاکتوس. در آنجا شیطان گردوخاک به یک باره چرخش کنان از هیچ برمیخاست و جلو دید را محو و تیره میکرد و بعد فرومینشست. پهنه آسمان روبرویمان را میپوشاند و سپس در فاصله دور فرومیریخت. دو سگمان، ماکس، و نیپ هرگز از گشتوگذار در فضای وسیع و آزاد آنجا خسته نمیشدند.
نظرات کاربران درباره کتاب آخرین نفس