... عباس به آب نگریست. در آب، حسین بود. موجها در حرکت خویش، حسین مینگاشتند. صدای موج، حسین بود. به خویش برگشت و در خویش جز حسین ندید و... حسین تشنه بود.
آب بنوش عباس!
آب خنک و زلال و گوارا با عباس سخن میگفت.
دست رشید عباس در آب رفت. نوازش آب با دستهای تشنه و جان تشنهتر چه میکند. قطرههای عزیز از کف میچکید. آب را بالا آورد تا فضای دهان رسید. نسیک خنک آب چهرهی عباس را مینواخت.
ساقی بنوش، گوارایت باد.
باز در موجها و لوله افتاد. حسین، حسین، حسین.