عکسها، فیلمها، آهنگها و عطرها ما را به گذشته میبرد. خاطراتی زنده میشود که دلمان را تنگ میکند. بعضی از این خاطرات بهواسطهی جریانات سیاسی در دورهای از تاریخ بین افراد مشترک است. از متفاوتترین و خاطرهانگیزترین دورههای معاصر در ایران دهه شصت است. در این زمان که مردم تازه با یک انقلاب در حال شکلگیری زندگی جدید خود بودند با جنگ مواجه شدند. دورهای که محدودیتهای آن، مردم را همدلتر و متحدتر کرد. مردم با امکانات کم شاد بودند و زندگیشان پر از صفا و صمیمت بود.
وقتی صحبت از دهه شصت میشود نوستالژی خونمان بالا میرود و یاد قدیمها زنده میشود. چه چیزی بهتر از یک کتاب صوتی که ما را وارد سفینهی دههی شصت کند.
«روایت صوتی دهه 60» نوشته و خوانش محمدرضا غفاری نیا روایتی است از شیرینی گذشتهها برای نسل دیروز و امروز.
کتاب صوتی «روایت صوتی دهه ۶۰» با گردآوری و خوانش «محمدرضا غفاری نیا» از سوی انتشارات آوانامه در 7 ساعت و 12 دقیقه منتشرشده است. این کتاب صوتی سراسر شور و خاطره بازی است. به خصوص برای متولدین دهه شصت که خاطرات و اتفاقات مشترک زیادی با یکدیگر دارند. اگرچه در دهه شصت ایران با جنگ و مشکلات آن دستوپنجه نرم میکرده است اما باوجود مشکلات و کمبودها مردم با کمترین امکانات شاد بودند و شاید همین دلخوشیهای آن روزهاست که امروز تبدیل به نوستالژیهای شاد و شیرین ما شده است. البته که این دوره برای خانوادههای ایرانی خاطرات تلخ و سخت فراوانی داشته است و نمیتوان آنها را نادیده گرفت؛ اما به طور کلی این کتاب جنبههای نوستالژیک این دوره، صمیمتها و دوستیها و حسهای مشترک را انتخاب کرده است تا کمی ما را از دنیای حاضر جدا کند.
از همان ابتدا که شروع به گوش کردن ین کتاب صوتی میکند گویی وارد تونل زمان شدهاید و به دورهی دوستیها و گذشتهها سفر کردهاید. این کتاب بوی خاطرات قدیم را زنده میکند، غفاری نیا در این کتاب ردپای خاطرات را میگیرد. سرودهای ملی، کارتونها و شخصیتهای آنها، موسیقی تیتراژ کارتونها، شخصیتهای معروفی همچون قلقلی در شروع کتاب به ما یادآوری میشوند. بعد از هر قسمت مدام جملهی یادش بخیر در ذهن زنده میشود، صدای تپش قلب شنیده میشود. غفاری نیا میگوید: «دهه ۶۰ عجب دههای بود. همه چیزمون متفاوت بود. نه شبیه قبلیها بودیم نه شبیه بعدیها. فقط مثل خودمون بودیم. هممون یه چیزایی رو توی بچگیامون گم کردیم. چیزایی که حتی اسمشو هم نمیدونیم که پرسون پرسون دنبالش بگردیم که شاید یه گوشهای، جای، لای کتابی، لای دفتری، پشت کوهی پیداش کنیم. هر از چند گاهی یه خاطره دوباره یادمون میاره همه اون خوشیها و ناخوشیها رو... یادمون میاره روزایی رو که باهم پشت سر گذاشتیم... و دلمون بهونه اون روزا رو میگیره. روزایی که ما رو از خودش عبور میده و اینجاست که دوست داریم به یاد همه اون خاطرات تلخ و شیرین اشک شوق بریزیم و بگیم: یادش بخیر...».
دوره کودکی دهه شصتیها به تلوزیون و برنامه کودک، توپ پلاستیکیهای چند تکه، صابونهای قدیمی و ... گره خورده است. روزگاری که همه به شوق دیدن کارتون دور هم جمع میشدند تا در نهایت ببینند چه بر سر شخصیتها میآید و انقدر آنها را باور میکردند که گویی خود آنها در این ماجرا قرار دارند. آن زمانی که خبری از موبایل، تبلت و کامپیوترها نبود و نسل دیروز به قصههای مادربزرگ و پدربزرگها عادت کرده بودند.
در بخشهای بعد غفاری نیا کارتونها و انیمیشنهای دوران کودکی دهه شصتیها را یکییکی مرور و قصهی آنها را مرور میکند. در هر قصه موسیقی، تکهای از کارتون و توضیحی از آن برای شنونده پخش میشود. این بخش از کتاب صوتی سالهایی را زنده میکند که کودکان جز تلوزیون و کوچه دلخوشیهای دیگری نداشتند و همین کارتون ها آنها را شاد میکرد. به عنوان مثال زبل خان یک انیمیشن لهستانی بود که دربارهی یک شکارچی بود که سفارش برای شکار حیوانات میگرفت اما هیچوقت موفق نمیشد.
در ادامهی کتاب صوتی برنامههای تلوزیونی، سریالهای تلوزیون، نماهنگها، تبلیغات تلوزیونی و برنامههای کودک مختص دههی شصت در این کتاب یادآوری میشوند.
سریالهای دهه شصت و هفتاد هم دنیایی از خاطرهها هستند. نه فقط دهه شصتیها که دهه هفتادی هم با خیلی از این سریالها و برنامهها خاطره دارند. سریال سربداران، همسران، همسایهها، خانه سبز، پدرسالار و ... همه و همه برای پیر و جوان یادآور دورهمیها و مهمانیهای خانوادگی است که شاید امروزه کمتر خبری از آن باشد.
تیتراژهای بعضی از این مجموعههایی که در دههی 70 پخش میشد هم در این مجموعه بررسی میشوند. سریالهایی که تماما خاطره و خاطره بازی هستند. به عنوان مثال سریال محبوب و معروف همسران که در دههی 70 پخش میشد موسیقی زیبایی داشت که شنیدن آن در این کتاب بار دیگر همهی خاطرات را برای همه مخاطبان این سریالها در این دوره زنده میکند. سریال خانه سبز چهارشنبه شبها از شبکه دو پخش میشد و پخش شدن صدای دلنشین خسرو شکیبایی همهی روزهایی که منتظر پخش آن بودیم را به یادمان میآورد و آن دیالوگ معروف خسرو شکیبایی که میگفت: «به نظر من یه خونه هر جایی میتونه باشه، میتونه بالای یه ساختمون بلند باشه، میتونه تو یه کوچه قدیمی که زیر یه بازارچهاس باشه، میتونه بزرگ یا میتونه کوچیک باشه، میتونه برای هرکس مفهومی داشته باشه یا هر رنگی داشته باشه، میتونه به رنگ آجر، یا به رنگ شیشه و سنگ باشه میتونه به رنگ قرمز یا به رنگِ، ولی من بهتر بگم ما معتقدیم خونه هرچی که باشه باید سبز باشه، بله سبز و همیشه سبز»
تلوزیون و برنامه های آن بخش عظیمی از خاطرات دهه شصتیها و دهه هفتادیهاست. اما روزهای مدرسه، کلاسهای درس و کتابهای درسی هم خود دنیایی جادویی و خاطرهانگیز داشته است. آن روزها پسران با سر تراشیده و دختران با مقنعههای چانه دار راهی مدرسه میشدند. حتما عکسهایی با این ظاهر از پدر و مادرها در آلبوم خانهها پیدا میشود.
بوی دفترهای کاهی، معلم و ناظمهای سختگیر، امکانات کم مدارس، پناهگاه و صدای وضعیت قرمز و سفید و دوستیهایی که به پشت نیمکتهای آن روزها گره خورده بود هیچگاه فراموش نخواهد شد.
هنوز هم از پدر و مادرها، از جوانها و متولدین آن دهه میشنویم که خیابانها خلوت بود، ماشینهای کمتری در شهرها وجود داشت، کرسیهای مادربزرگ در زمستان به راه بود. وقتی پدر از تونلهای برفی آن دوره میگوید شاید باورش سخت باشد؛ اما راستی خوش به حال آنهایی که هوای پاک و صدای پارو کردن برفها از پشتبام خانهها را در ذهن دارند.
محمدرضا غفاری نیا با تولید این کتاب صوتی خیال ما را به پرواز در میآورد و کوچه به کوچه سال به سال با خود همراه میکند. این کتاب تنها یک اثر شنیداری نیست بلکه اثری است که با تمام حواس پنجگانه حس میشود. بوی پوست پرتغال روی بخاری، صدای موسیقی و فیلمها، دیدن برف و بارانهای مکرر، خوردن پفکنمکی و نوشتن خاطرات روی نیمکتهای چوبی بعد از شنیدن این کتاب درونتان زنده میشود.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 594.۹۱ مگابایت |
مدت زمان | ۰۷:۱۲:۲۰ |
نویسنده | محمدرضا غ فاری نیا |
راوی | محمدرضا غفاری نیا |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۷/۱۵ |
قیمت ارزی | 7 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
ممنون . من رو به دوران کودکی و نوجوانی برد . دورانی که هنوز مردم واقعا همدیگر را دوست داشتند . اختلاف طبقاتی خیلی کمتر از حالا بود و مردم واقعا مثل حالا دچار چشم و هم چشمی و مادیات نبودند . مثل الان حتما نباید پول میبود تا احساس خوشبختی کنیم و با همون دو تا شبکه تلویزیونی و روزی یه ساعت برنامه کودک دلشاد بودیم و از بازیهای کودکانه دلشاد تر .... از اون روزا تا امروز ... یه عمره که میگردم ... دنبال اون کسی که .... تو اون روزا گم کردم
چه چیز دهه نورانی خاطره انگیزه؟ واقعا یادآوری فلاکت و بدبختی برای بعضی لذت داره؟ اگر کمبود ها به زمانه مربوط بود شاید به کمبود ها میخندیدم و یادآوری می کردیم اما کمبود های اون زمان تحمیلی و ظالمانه و محصول استبداد بود چه چیز این امر باحاله؟ مازوخیسم دارید؟
بهتره که ما آدمها به زنگی خوشبینانه نگاه کنیم درسته اون وختا زندگی ها سراسر سختی محدودیت و فشار بود ولی چون دلا صاف بود اون چیزی که ازش تو ذهنامون به یادگار مونده صفا و صمیمیتی هستش که الان کیمیا شده واسه همینم باید گفت؛یادش بخیر چه روزگاری بود.
تلخه ولی خاطره انگیزه برامون دیگه.... متاسفانه ما همیشه ملت ستمدیده و ستم پذیری بودیم و هستیم... خودمونو سرگرم میکنیم و به روی خودمون نمیاریم...
خوب بود
اصلاً جالب نبود
عالی