سلام به آنها که دست میزنند. سلام به آنها که میدانند چرا دست میزنند. سلام به خودم که نمیدانم چرا دست میزنم. که همیشه با شنیدن صدای دست دیگرها من هم دست زدهام بی آنکه بدانم برای کی و چرا دست میزنم و یا چقدر باید دست بزنم. گاهی به خودم میگویم ما که ماهی نیستیم از دریا آمده باشیم. ما عقل داریم باید کارهامان را بر اساس خرد انجام دهیم. باید فکر کنیم.
دست زدن مثل خمیازه کشیدن غیرارادی نیست. کار مهمی است. و نتایج اجتماعی مهمی دارد. گاهی در سرنوشت خودمان اثر دارد. مبادا او، آنکه برایش دست میزنیم شخص ناقلایی باشد. خدای نخواسته دزد یا ستمکار باشد. کسی که دیگرها را کتک میزند یا آنها را زندانی میکند، کسی که لایق دست زدن نیست.
من باید بدانم زیرا همواره تاریکی یک گوشه پنهان نشسته روشنایی را میپاید. شاید دست زدن هم نیاز به آموزش دارد. بهتر است که هنرستانی برای یاد دادن دست زدن درست شود. کمکم جشنوارههای دست زدن راه بیفتد. هر ساله قهرمان دست زدن انتخاب کنیم و جایزههای بزرگ بدهیم.
دست زدن پدیدهای دیرینه سال است. در باستانشناسی دست زدن سنگنگارههایی در غارهاست که نشان میدهد انسانهای تاریخی در صفهای طولانی ایستاده و دست میزدند برای کسی یا کسانی که دیده نمیشوند.
اگر دست زدن خوب است، خوب است ما برای درخت دست بزنیم که میوه میدهد. برای باد، برای نسیمها، گندمزارها برای رودخانهها دست بزنیم. برای کتاب خوب در غیاب نویسندهاش، برای کوهها که ساکنند، دریاها، موجها، برای گنبد مسجد شیخ لطفالله، برای کفش و کت و کلاهی که کارگر ایرانی درست کرده، برای رفتگری که در سرمای نیمهشب زمستان شرافتمندانه کار میکند.