پوشهی روی میزم را میبندم. آیتمهای مختلفی که مشاور کاخ سفیدم، دنی ایکرز، و کارمندهایش در مورد مشورت با دادستان کل برایم تهیه کردهاند را بررسی کردهام.
پیشنویس یک دستور اجرایی با مضمون اجرای حکومت نظامی در سراسر کشور و یک نامهی حقوقی برای توضیح دربارهی قانونی بودن این تصمیم.
پیشنویس لایحه برای کنگره و پیشنویس فرمان اجرایی دربارهی تعلیق قرار احضار زندانیها در سراسر کشور.
یک فرمان اجرایی در مورد اعمال کنترل بر قیمتها و جیرهبندی کالاهای مصرفی مختلف همراه با صدور اختیارات لازم در موارد مورد نیاز.
فقط دعا میکنم که کار به اینجاها نکشد.
منشیام جوآن میگوید: «آقای رئیسجمهور، رئیس مجلس نمایندگان اومدن.»
لستر رودس مؤدبانه به جوآن لبخند میزند و وارد دفتر بیضوی میشود، دستش را دراز میکند. از پشت میزم بلند میشوم تا به استقابلش بروم.
درحالیکه دستم را تکان میدهد و برآوردم میکند میگوید: «صبحبخیر، آقای رئیسجمهور.» شاید به این فکر میکند که چرا من ریش گذاشتهام؟
«آقای رئیس مجلس.» معمولاً در این مواقع میگویم ممنون که تشریف آوردید یا از دیدنتان خوشحالم، اما نمیتوانم از این حرفهای زیبا به این مرد بزنم. بههرحال، رودس معمار احیای حزبش در مجلس در طول انتخابات میان دوره، انحصاراً براساس نوید «کشورمان را پس میگیریم» و آن «کارنامهی» مسخره درمورد عملکرد من بود که پُزش را جلوی تمام نامزدها میداد و به سیاست خارجی، اقتصاد و تعدادی از موضوعات داغ نمره داده بود.
او روی مبل مینشیند و من روی صندلی. آستین کتش را میکشد تا راحتتر بشود. مثل یک وکیل و قانونگزار قدرتمند لباس پوشیده: پیراهن آبی نفتی با یقه و سرآستینهای سفید، کراوات قرمز روشن گره نازک، تمام رنگهای پرچم آمریکا را پوشیده است.
او هنوز آن درخشش خودنمایانهی قدرت تازه به دست آمده را دارد. هنوزپنج ماه نیست که رئیس مجلس شده و محدودیتهایش را نمیداند که اتفاقاً باعث میشود که خطرناکتر شود، نه کمخطرتر.