چارلی لرد چند تا مشکل دارد: اول: پدرش با زنی ازدواج کرده که بدون شک یک جادوگر است. دوم: چارلی مجبور است در عمارت ارغوانی زنگ این زن زندگی کند و این خانه جایی است که اصلا دلش نمیخواد بعد از تاریکی هوا آنجا باشد! سوم: آخرین باری را که خوابیده (و یا حتی چرت زده) و کابوس ندیده به یاد نمیآورد. چیزی که چارلی از آن خبر ندارد این است که مشکلاتش به زودی به واقعیت تبدیل میشوند. کابوس ممکن است خوا ب خوب شیرین را از بین ببرد، اما اوضاع وقتی بدتر میشود که کابوسها از دنیای خواب بیرون آمده و به دنیای واقعیت وارد شوند. چارلی با چنین چیزی مواجه میشود و به کمک نیاز دارد وگرنه ممکن است اتفاقات بسیار بدی برایش بیفتد.