امروزه جامعه ما نیز بههیچعنوان با جامعه ابتدای انقلاب و از آن بیشتر، با جامعه ایرانِ ابتدای قرن، قابلمقایسه نیست. ورود دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهی و بهویژه زنان تحصیلکرده به مدارهای اجتماعی این جامعه، آن را بهشدت دگرگون کرده است. هرچند ممکن است این دگرگونی، خود سبب بروز آسیبهایی شده و یا به زمینهای برای بالا رفتن انتظارات و خواستههای مردم تبدیل شده باشد، اما اینها را نمیتوان به خودی خود، واقعیتهایی منفی تلقی کرد. هنگامیکه در جامعهای سرمایه فرهنگی افراد بالا میرود، هنگامیکه داشتن علم و دانش و تحصیلکرده بودن (ولو بهصورت پدیده آسیبزده مدرکگرایی) تبدیل به یک ارزش میشود، بههرحال، این جامعه دیر یا زود، اهداف و هستیشناسیهای جدیدی را در برابر خویش خواهد گذاشت. در چنین جامعهای نمیتوان به هر شکل حکومت کرد، پاسخگوی مردم نبود، هر باور نادرستی را به همه تحمیل کرد، به هر نحوی عوامفریبی کرد و.... البته شکی نیست که همه این پدیدههای منفی، در این جامعه مثل همه جوامع دنیا ممکن بوده، هستند و خواهند بود، اما بحث بر سر میزان کارایی و تأثیرگذاریهای نسبی است.
مطالبی که در این کتاب گرد آمدهاند، حاصل بیست سال کار مستقیم و تجربه روزمره نگارنده در محیط دانشگاهی بهعنوان استاد، پژوهشگر و سردبیر مجلههای علمی در دانشگاه تهران و درگیر شدن با مشکلاتی است که تقریباً همه آنها از آغاز تا پایان این نوشتهها وجود داشتهاند. در این مجموعه، ۴۵ مطلب، شامل ۹ مقاله، ۱۳ یادداشت، و ۲۳ گفتوگو و نشست گرد آمدهاند که در طول سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۴، در مطبوعات، گردهماییهای علمی، مجلههای دانشگاهی و... ارائه شدهاند.