ماسک حدودا چهاردهساله بود که به بحران اگزیستانسیالیسم دچار شد. او مثل دیگر نوجوانان نابغه تلاش کرد که این مسئله را با خواندن کتابهای مذهبی و فلسفی رفع کند. او از هر ایدئولوژی نکتهای را برداشت کرد و بعد کمابیش از همانجایی سر درآورد که شروع کرده بود؛ یعنی قبول تعالیم کتاب علمیتخیلی «راهنمای مسافران کهکشان» نوشته داگلاس آدامز که یکی از تاثیرگذارترین کتابهای زندگیاش بود. ماسک در اینباره گفت: «او به این نکته اشاره میکند که یکی از سختترین کارها این است که بفهمیم چه سؤالهایی را باید بپرسیم. وقتی سؤالها را بدانید، قطعا رسیدن به جواب آسانتر خواهد شد. به این نتیجه رسیدم که ما باید تلاش کنیم تا میزان و حوزه آگاهی بشر را برای فهم بیشتر سؤالهایی که باید بپرسد، بیشتر کنیم.» در اینجا بود که ماسک نوجوان به آن بیانیه بسیار منطقیاش رسید: «تنها کاری که انجامش منطقی بهنظر میرسد، تلاش برای بالابردن سطح آگاهی جمعی است.»
ریشهیابی برخی تلاشهای ماسک برای رسیدن به هدف آسان است. او متولد سال ۱۹۷۱ و بزرگشده پرتوریا، شهری بزرگ در شمال شرقی آفریقای جنوبی است که فقط به اندازه چند ساعت رانندگی با ژوهانسبورگ فاصله دارد. حضور آپارتاید، روی دوران کودکیاش سایه انداخته بود و آفریقای جنوبی هم بهدلیل تنشها و خشونتهای گاهوبیگاه متشنج بود. از طرفی سیاهها و سفیدها باهم درگیر بودند و از طرف دیگر سیاههای قبایل مختلف به جان هم افتاده بودند. ماسک درست چند روز بعد از قیام سووتو چهارساله شد. در قیام سووتو صدها دانشآموز سیاهپوست چون به مصوبات دولتمردان سفیدپوست معترض بودند، کشته شدند. آفریقای جنوبی سالها بهسبب قوانین نژادپرستانهاش از جانب کشورهای دیگر تحریم بود.
ماسک در دوران کودکی برای سفر به خارج از کشور رفاه کافی داشت و نظر خارجیها را درباره آفریقای جنوبی میدانست؛ اما آنچه بیشترین تاثیر را بر شخصیت ماسک گذاشته بود، فرهنگ رایج آفریقایی در پرتوریا و مناطق اطرافش بود. رفتارهای مردسالارانه رواج داشت و سوارکارهای ماهر و خشن، پرطرفدار بودند.
ماسک بااینکه جزو افراد مرفه آن دوران محسوب میشد، یک خارجی بود که شخصیت منحصربهفرد و ذات نابغهاش با رفتارها و گرایشات آن زمان در تضاد بود. نظریهاش درباره اشتباهبودن دنیا مدام تقویت میشد و تقریبا ماسک، از اولین روزها نقشه فرار از محیط اطرافش را میکشید و رویای جایی را در سر داشت که در آنجا رویاها و شخصیتش میتوانستند شکوفا بشوند.