شهردار طاووس قول داد که شهر را از طوفانهای آینده نجات بدهد.
همه خوشحال شدند و قبول کردند به جز موش…
بعد از مدتی سر و کله راسویی پیدا شد و گفت: من تراویس یک رام کننده هستم. من میتوانم یک سر پوش خیلی ویژه درست بکنم و آن میتواند آنقدر قوی باشد تا کل شهر را در امان نگه دارد.
اما در واقع همچین چیزی امکان پذیر نبود و تمامی حرف های راسو تنها یک دروغی بیش نبود.