در روستایی سرسبز، کشاورزی به اسم مگوایر زندکی می کرد که یک باغ خیلی قشنگ داشت .
اون باغ پر از گیاهانِ مختلفی بود که خیلی دقیق و منظم کنارِ هم کاشته شده بودند.
کشاورز هر روز در باغش کار میکرد؛ علفهای هرز رو از ریشه درمیاور د، به گیاههایی که کاشته بود آب میداد و از درختهایی که آفت زده بودند مراقبت میکرد.
زیر سبزیهایی که در مزرعه کاشته شده بود؛ کرمی زندگی میکرد که عاشق کار کردن در باغ بود.
یک روز صبح کرم نتوانست بخوابد، اون به سطح زمین اومد و دید که کشاورز مگوایر در حال کار کردن بود.