«تنها چیزی که میدانست این بود که سختترین روزها فرارسیده است.» این جمله آغاز یک شاهکار ادبی است جملهای که هر دو فصل بعدی کتاب نیز با آن آغاز میشود و از همان ابتدا اضطراب را به جان خواننده میریزد. جولین بارنز نویسندهی «درک یک پایان» و برندهی جایزهی «من بوکر» شاهکار دیگری خلق کرده است. هیاهوی زمان که داستان دیمیتری شاستاکویچ، آهنگساز روسی است کتابی زیبا و جذاب است که خواننده را مجبور میکند آن را زمین نگذارد.
داستانها و کتابهای زیادی دربارهی شوروی سابق نوشتهشده است. دربارهی جنایتهایی که اتفاق افتاد، سرنوشت افراد و قوانین موجود. هیاهوی زمان اما کتاب جزئیتری است. این نویسندهی انگلیسی ما را به سفری در ذهن آهنگساز روس میبرد و از نگاه یک هنرمند برجسته به شوروی سابق نگاه میکند.
هیاهوی زمان با عنوان اصلی «the noise of time» اولین بار سال 2016 در انگلستان منتشر شد. در این کتاب جولین بارنز به طرزی جذاب و باشکوه نبرد شاستاکویچ باوجدانش را به تصویر کشیده است. داستان از زبان راوی سوم شخص روایت میشود و راوی جزئیات افکار شاستاکویچ را برای خواننده شرح داده است و جولین بارنز در مقدمهای که بر کتابش نوشته است، دربارهی این کتاب توضیحات کوتاهی دربارهی شاستاکویچ میدهد و به این مسئله اشاره میکند که به دلیل جوی که در روزگار استالین در شوروی سابق وجود داشت، داشتن اطلاعات دقیق و معتبر از جزئیات زندگی آهنگساز روسی کار سختی است. او در بخشی از این مقدمه میگوید: «شاستاکویچ راوی چندگانهی زندگی خود بود. برخی از داستانهای مربوط به او روایتهای مختلف دارند و در طول سالیان چکشکاری و تصحیحشدهاند. برخی دیگر - مثلاً آنچه در عمارت بزرگ در لنینگراد رخ داد- تنها یک روایت دارند که سالها پس از مرگ آهنگساز، از یک منبع واحد نقلشده است. در روسیهی استالینی یافتن حقیقت هم کاری دشوار بود، چه برسد به حفظ آن. حتی اسامی خاص هم در معرض تبدیل و تحول هستند: مثلاً بازجوی شاستاکویچ در عمارت بزرگ بانامهای متعددی ازجمله زانچفسکی، زاکرفسکی و زاکوفسکی معرفیشده است. اینهمه میتواند هر زندگینامه نویسی را پریشان کند اما رمان نویسان از آن استقبال میکنند.»
هیاهوی زمان تاکنون به چندین زبان نوشتهشده است و طرفداران خود را در سراسر جهان دارد.
جولین بارنز داستان شاستاکویچ را در سه بخش اصلی نوشته است: در پاگرد، در هواپیما و در ماشین.
داستان جایی آغاز میشود که راوی سعی میکند خواننده را به درون مغز شاستاکویچ ببرد، جایی که صداها در جریاناند. صحنهی اول داستان جایی است که مردی در سکوت سهساعتی است که جلوی در آسانسور، بیرون آپارتمانش ایستاده است و سیگار پنجمش را روشن میکند؛ اما ذهن او در سکوت نیست، ذهنش هزارتوهای پرپیچوخمی است که در هر قسمتش اندیشهای در جریان است. آهنگساز در تصور دستگیری منتظر مأموران امنیتی است و در ذهنش تمام اتفاقاتی که ممکن است رخ بدهد را تصور میکند. نویسنده همهی این افکار و تصورات را با خواننده در میان میگذارد و ترس و دلهرهی شخصیت اول داستانش را بهخوبی به او انتقال میدهد.
دیمیتری شاستاکویچ یکی از آهنگسازان بزرگ شوروی سابق است. او بهعنوان یکی از برترین آهنگسازان تاریخ شناخته میشود. دیمیتری شاستاکویچ سال 1906 در سنت پترزبورگ به دنیا آمد و سال 1975 در مسکو درگذشت.
دیمیتری شاستاکویچ آهنگسازی است که در طول دوران زندگی خود روابط متغیری با دولت کمونیستی روسیه داشت. او یکی از معدود هنرمندانی است که خود استالین، دیکتاتور سابق شوروی بر آثارش نقد نوشته است. بااینوجود در سالهای 1936 و 1948 آثار او بهصورت موقت در شوروی در فهرست آثار ممنوعه قرار داشت.
مشهورترین اثر شاستاکویچ سمفونی هفتم اوست که زمان جنگ جهانی دوم نوشته شد. نام دیگر این سمفونی، «سمفونی لنینگراد» است.
دیمیتری شاستاکویچ چندین بار در سالهای مختلف برندهی جایزهی استالین شده است. سال 2006 صدمین سال تولد او جشن گرفته شد و کنسرتها و مراسمهایی مختلفی برای بزرگداشت او برگزار شد. دیمیتری شاستاکویچ در گورستان نوودیوچی روسیه به خاک سپردهشده است.
او تانیا را خواسته بود؛ مادرش مخالفت کرده بود. نیتا را خواسته بود؛ مادرش مخالفت کرده بود. ازدواجشان را هفتههای متمادی از مادر پنهان کرده بود. چون نمیخواست شادی روزهای اولشان با احساسات ناخوش خراب شود. اقرار میکرد که این قهرمانانهترین عمل زندگیاش نبوده. وقتی بالاخره پیش مادرش اقرار کرد. واکنش او طوری بود که انگار تمام مدت از جریان باخبر بوده - شاید یادداشتهای روزانهی کارمند دفتر تبت را هم میخواند - ولی درهرحال دلیلی برای تأیید این عمل نمیدید. حرفهای مادر دربارهی نیتا هميشه مدح شبیه به ذم بود. شاید پس از مرگ او که احتمالاً خیلی هم دور نبود. آنها باهم خانوادهای تشکیل میدادند. سه نسل از زنان: مادر و عروس و نوه. تعداد چنین خانوادههایی هرروز در روسیه بیشتر میشد.
ممکن بود برخی چیزها را اشتباه متوجه شده باشد. ولی رویهمرفته اصلاً نمیشد گفت احمق یا سادهلوح است. او از ابتدا هم ملتفت بود که مال قیصر را باید به قیصر بازگرداند. پس چرا قیصر از دستش عصبانی بود؟ هیچکس نمیتوانست بگوید او پرکار نبوده: سریع کار میکرد و بهندرت ممکن بود کاری را سر موعد نرساند. در تولید نغمههای خوشآهنگی که میتوانست قیصر را برای یک ماه و مردم را برای یک دهه راضی کنددست ماهری داشت؛ اما نکته درست همینجا بود. قیصر فقط با تأدیهی این خراج راضی نمیشد. بلکه واحد پول این خراج پرداختی را هم خودش معین میکرد. رفیق شاستاکویج چرا سمفونی جدید شما به خوشآهنگی آن «سرود ضد حمله» ی درخشانتان نیست؟ چرا کارگران خستهی کارخانهی فولاد. وقت بازگشت به خانه. تم اول آن را سوت نمیزنند؟ رفیق شاستاکویچ. ما میدانیم که شما بهخوبی از پس ساختن آهنگهایی که تودهها را خوشحال کند برمیآیید. پس چرا روی آن قات قات و خرخر فرمالیستیتان پافشاری میکنید که فقط بورژواهای ازخودراضی آن را متظاهرانه تحسین میکنند...
جولین بارنز نویسندهی توانمند انگلیسی متولد سال 1946 در شهر لستر انگلستان است. پدر و مادرش هر دو معلم زبان فرانسوی بودند. جولین از کودکی قوهی تخیل بسیار قدرتمندی داشت و کودکی خیالپرداز بود. او تحصیلات عالی را در کالج «مگ دالن» در دانشگاه آکسفورد به پایان رسانده است.
جولین بارنز رمانهای زیادی نوشته است که تعدادی از آنها شهرت بسیاری دارند، از میان آثار این نویسندهی انگلیسی میتوان به کتابهای «درک یک پایان»، «آرتور و جرج»، «انگلیس، انگلیس»، «دیار مترو» و «چیزی برای ترسیدن وجود ندارد» و ... اشاره کرد.
رمان هیاهوی زمان با سه ترجمه در ایران منتشرشده است که هر سهی این ترجمهها سال 95 به بازار آمدهاند.
«پیمان خاکسار» هیاهوی زمان را برای نشر چشمه ترجمه کرده است این ترجمه از کتاب طی چند روزبه چاپ سوم رسید.
ترجمهی دیگر کتاب متعلق به سپاس ریوندی است. او هیاهوی زمان را برای نشر ماهی به فارسی برگردانده است. ریوندی در مقدمهای که بر ترجمهاش نوشته است توضیحاتی دربارهی ترجمهی عنوان کتاب داده است: «ازآنجاییکه اهل موسیقی در ایران کمتر معادلی برای واژگان تخصصی این رشته وضع کردهاند، بازگرداندن این اشارات و بازیهای زبانی به فارسی بسیار دشوار است. مثلاً معادل وضعشده برای نویز، به معنی صوت غیر موسیقایی «نوفه» است که نظر به مهجوریت آن، امکان ترجمهی عنوان کتاب به «نوفهی زمان» را منتفی میکند. در مواردی ازایندست، واژه را به معادل فارسیای که به سیاق ادبی متن بهتر نشسته است برگرداندهایم.» همچنین این مترجم خواندن کتابهای «ذهن روسی در نظام شوروی» نوشتهی آیزایا برلین و «استالین» نوشتهی اوارد رازینسکی را برای آشنایی بیشتر با فضای زمانهای که شاستاکویچ در آن میزیسته را توصیه کرده است.
سومین ترجمهی هیاهوی زمان به نام «همهمهی زمان» چاپشده است. این ترجمه را «مرجان محمدی» انجام داده و انتشارات «نفیر» آن را منتشر کرده است. هر سه ترجمهی هیاهوی زمان در فیدیبو در دسترس است.
از سقوط روسیه تزاری تا سقوط شوروی سابق، سالهای حکومت کمونیسم بر روسیه سالهای عجیب و جالبی است. هر خوانندهای که اندک علاقهای به تاریخ داشته باشد، احتمالاً به این موضوع علاقهمند است. جولین بارنز در هیاهوی زمان بخشی از این سالها را از نگاهی جذاب و هیجانانگیز به تصویر کشیده است. اگر میخواهید چندساعتی از روزگار خودتان فاصله بگیرید و در ذهن یک هنرمند شگفتانگیز در زمانهای که برای ما بسیار عجیب و متفاوت به نظر میرسد، سفر کنید هیاهوی زمان کتاب کمنظیری است.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب هیاهوی زمان اثر جولین بارنز با ترجمه سپاس ریوندی است. خرید و دانلود کتاب الکترونیکی این اثر در همین صفحه امکانپذیر است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۲۲ مگابایت |
تعداد صفحات | 188 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۱۶:۰۰ |
نویسنده | جولین بارنز |
مترجم |