در اصطبلی داخل کشور اتریش مامان اسب و بابا اسب به دنیا آمدن کره اسب خودشان را جشن گرفتند.
آنها به خاطر سالم بودن فرزندشان خیلی خوشحال بودند و از خدا تشکر کردند.
آنها اسم بچه شان را هانا گذاشتند.
مدتها گذشت و هانا با پسر بچهای به نام تام دوست شد.
یک روز نامهای از شهردار برای معلم تام آمد و از آنها خواسته شد که یک نقاشی برای مراسم جشن سالانه به شهر ببرند…