مرگ...
چه لغت بیمناک و شورانگیز است!
از شنیدن آن احساسات جانگدازی به انسان دست میدهد:
خنده را از لب میزداید شادمانی را از دل میبرد تیرگی و افسردگی آورده هزار گونه اندیشههای پریشان از جلو چشم میگذراند.
زندگانی از مرگ جدایی ناپذیر است.
تا زندگانی نباشد مرگ نخواهد بود و همچنیین تا مرگ نباشد زندگانی وجود خارجی نخواهد داشت.
از ستاره آسمان تا کوچک ترین ذره روی زمین دیر یا زود میمیرند: سنگها گیاهها جانوران هر کدام پی در پی به دنیا آمده و به سرای نیستی رهسپار میشده و در گوشه فراموشی مشتی گرد و غبار میگردند.
زمین لا ابالیانه گردش خود را در سپهر بیپایان دنبال میکند طبیعت روی بازمانده آنها دوباره زندگانی را از سر میگیرد،
خورشید پرتو افشانی میکند نسیم میوزد گلها هوا را خوشبو میگردانند پرندگان نغمه سرایی میکنند،
همه جنبندگان به جوش و خروش میآیند،
آسمان لبخند میزند زمین میپروراند،
مرگ با داس کهنه خود خرمن زندگانی را درو میکنند….
بله میشود اثری از هدایت وهر نویسنده بزرگ دیگری باشه واز اون اثر لذت نبرد، چرا که مخاطب بهتره مقهور ویا شیفته دست به قلم و نام وشهرت وشخصیت نویسنده قرار نگیره، ودر درجه اول به قصد لذت بردن وسرگرمی وبعد با آگاهی انتقادی اثر رو مطالعه کنه، وقتی مخاطبی می نویسند : مگر میشود اثری از استاد هدایت باشه ولذت نبرد،نشانه احساساتی فکر ورفتار کردنش هست
5
مگر ميشود نوشته اي اثر استاد هدايت باشد و از ان لذت نبرد بسيار عالي