در زمانهای قدیم پسری به نام توتو زندگی میکرد.
یک روز که اون حوصلهاش سر رفته بود و نمیدونست چه کاری انجام بده، ساکت توی اتاقش نشسته بود.
توتو یک خواهر و دو برادر داشت و خانه آنها همیشه شلوغ بود.
خواهرش آواز میخواند و برادر بزرگش تمام روز را توی خانه میدوید و برادر کوچکش هم همیشه گریه میکرد.
توتو با خودش فکر کرد که دیگه نمیتونه سر و صدای آنها را تحمل کند برای همین از خانه بیرون رفت.
این داستان برای کودکان جنبهی آموزشی دارد.
کودکان یاد میگیرند چگونه وسایل خود را با دوستانشان تقسیم کنند و با برنامه ریزی از آنها استفاده کنند.