در یک روز زیبای پائیزی تو روستایی خیلی سرسبز یک بوقلمون در حال فرار کردن از مزرعه بود.
روز مراسم شکرگذاری هفته بعد بود.
اسکار میدونست که تنها راهش برای اینکه کشته نشه و سر سفرهی مراسم شکرگذاری خورده نشه اینه که به باغ وحش بِلوار پناه ببره.
اسکار در حال رد شدن از کنار یک باغ پر از کدوحلوایی بود که یک دفعه…