در نگاه اول، سعی در نوشتن یک داستانِ درست و درمانِ کمتر از ۲۵۰ کلمه مثل این است که از کسی بخواهند در آزمونِ نامربوطی شرکت کند؛ انگار از آدم بخواهند منظرهای را روی یک دانه برنج نقاشی کند.
...
در دههی ۶۰، نویسندگانی همچون راسِل ادسون و اِنریک اندرسون ایمبِرت شروع کردند به نوشتن داستانهای چندسطری، انگار که میخواستند این پرسش را مطرح کنند که «یک داستان کوتاه چقدر میتواند کوتاه باشد که بازهم بشود به آن گفت داستان کوتاه؟»
و مسابقهی «بهترین داستان کوتاهِ کوتاهِ جهان» ــ که به مدتِ ده سال از سال ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۶ برگزار شد ــ طرح این پرسش بود در قالبِ ایجاد یک رقابت در افراطیترین حالت ممکن. افراطی از این جهت که حداکثر حجم تعیین شده ۲۵۰ کلمه بود، محدودیتی که نه ناشی از سختگیریست و نه سلیقهای، بلکه حاصل این ایده است که همه میدانند کوچکترین واحد اندازهگیریِ حجمِ متنِ یک نویسنده، یک صفحهی تایپ شده است و تعداد کلمات این یک صفحه از ۲۵۰ تجاوز نمیکند.
بعد از گذشتِ ده سال، به نظرمان رسید حالا وقتش است که حاصلِ این مبارزه طلبی را از محدودههای آن مسابقه فراتر ببریم. نویسندگان سراسرِ آمریکا دعوت شدند تا پا به میدان بگذارند و بسیاریشان، مستعد و شجاع، به این فراخوان پاسخ مثبت دادند. (فقط حیف که مجبور شدیم تا ۳۰۰ کلمه کوتاه بیاییم!) آثار آنها، در کنارِ برندگانِ این ده سال مسابقه و نامزدهای نهایی دریافت جایزه، کتاب خُرده داستانها را شکل دادند.
در خُرده داستانها، آثار نویسندگانی را خواهید خواند که قواعد بازی در یک میدانِ بینهایت کوچک را یافتهاند و کماکان در حالِ خلقِ دنیاهای خیالبرانگیز و پرطنینِ خویشاند. (جروم استرن، از مقدمهی کتاب)
توصیه میکنم اصلا این کتاب رو حداقل به صورت صوتی مطالعه نفرمایید، متاسفانه گویندگان دانش و یا تجربه ایی از گویندگی ندارند، هم صداهای بد و هم گویندگی بد و بسیار مبتدی!!!!!
اصلا راضی نیستم از این کتاب صوتی.