رمان جوانی یکی از آثاری است که در به شهرت رسیدن مودیانو نقش مهمی ایفا کرد. او این رمان را در سال ۱۹۸۱ نوشت و در آن روایتی نفسگیر از جوانهایی ساخت که در پرسهگردیهای شبانه و روزانهشان در پاریس متوجه اتفاقهایی میشوند که باید پنهان باقی بماند. مودیانو را پسر مارسل پروست دانستهاند، چون زمان را با تنها یک اشاره متوقف میکند و ناگهان مخاطب انبوهی رنگ و نور حسرت و راز را درک میکند که گویا در جرز شهر پنهان ماندهاند. او در جوانی پاریس را از نو کشف میکند، پاریسی که خیابانهایش ساختهشده است برای پرسه دختران و پسرانی بیستساله تا کافهها و نورها را کشف کنند گویا... اما این کشف با حسرت همراه است. حسرتی که از دل زمانی از دست رفتهبیرون میآید.
متاسفانه کشش کافی رو برام نداشت و نیمه رهاش کردم. داستانی از اتفاقات پشت هم بود که انگار شخصیت ها درگیرش نمیشدن و تاثیری روشون نداشت. هی از خودم میپرسیدم خب که چی؟
2
بنظرم خیلی حرف برای زدن نداشت
مطمئن بهترین کار این نویسنده نیست اگر که میخواید بخونید پیشنهاد میکنم یه کار دیگه ازش بخونید.