شبح خانمِ ویل پس از مرگْ بر خانمِ بارگریو ظاهر شد؛ این خانم دوست نزدیک من است، و حُسن شهرت او را در پانزده شانزدهسال گذشته میتوانم تضمین کنم. خلقوخوی پسندیدهی جوانی وی در پیش از آشنایی ما نیز مورد تأیید من است؛ بااینحال، وقتی این حکایت را نقل کرد، پارهئی از دوستانِ برادرِ خانمِ ویل ــ زنی که بر دوست من پدید آمد ــ به او تهمت زدند که داستان این ظهور خیالپردازی است و تمام سعی خود را به کار بستند تا نیکنامی خانمِ بارگریو را بکوبند و به سراپای داستان او بخندند. اما با همهی این احوال، و با وجود بدرفتاریهای باورنکردنی شوهری بسیار نابهکار، کوچکترین نشانی از افسردگی در چهرهی این زن دیده نمیشود، و من هرگز کلمهئی یأس یا شکایت از او نشنیدهام، نه حتی در چنگ توحش شوهر، که من این را خود شاهد بودهام، و نیز تنی چند کسان دیگر که حیثیت شبههناپذیر دارند.
این کتاب ترجمهٔ جالبی نداره اصلا. با انگلیسیش مقابلهش کردم، اولا که پیشگفتار کتاب رو (که جزو داستانی کتابه و بخشی از داستانه، سخن نویسنده و اینا نیست) رو ترجمه نکرده و این لطمه بزرگی به درک ما از روایت داستان زده، و دوما که نتونسته طنزی که نویسنده داشته رو توی انتخاب کلماتش منعکس کنه.
اما داستان خیلی جالبیه.
5
ایمان داشتن به خود و مهم نبودن حرف های دیگران... و باور اینکه هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد.. چندین بار ارزش خواندن دارد.