ناهار پُرجلالوشکوه و خیرهکننده بود. کباب اوزونبرون، خوراک ماهیسفید، خوراک مارچوبه، کباب تیهو، کباب کبک، و خوراک قارچ، همه و همه، حکایت از این داشت که آشپز از یک روز قبل از مهمانی لب به مشروب نزده است. چهار سرباز هم تمام شب را چاقوبهدست در معیت آشپز کار کرده بودند تا خوراک مرغ و دسر را آماده کنند.
جنگلی انبوه از بطریها که گردندرازهایش حاوی ودکا و گردنکوتاههایش حاوی کنیاک بودند، روز تابستانی زیبا، سینیهای پُر از قالبهای یخ روی میز، پنجرههای باز، دکمهی آخر همهی یونیفورمها باز، جلوسینهی چینچین آنهائی که کت شلوار به تن داشتند، صحبت و گپی که صدای بم ژنرال بر آن حاکم بود، و شامپانی که چون سیل جاری بود، همه عالی بود و همه چیز به همه چیز میآمد. غذا که تمام شد، همه با رخوت و سنگینی مطبوعی در دل از جا برخاستند. آقایان همه پیپهاشان را روشن کردند و به ایوان رفتند تا قهوهشان را صرف کنند.