قهرمان داستان این کتاب روانپزشکی عجیب و غریب است. البته نه عجیبتر از روانپزشکهای خودمان. او انسانی است ساده و گاه مرموز که خاطرات هیجان انگیزش را با آب و تاب خاصی بیان میکند. روزی بیمار جوانی به مطبم مراجعه کرده بود که دل پُری از دنیا داشت و از زمین و زمان بد میگفت و به همه فحش و ناسزا میداد. گمان میکرد که همهی این دنیا بد است و هیچ چیز سالمی وجود ندارد. همه میخواهند سرش را کلاه بگذارند و هیچ کس را در کنارش نمیدید که با او همراه باشد و یاریَش رساند. چشم بدبینش را گشوده بود و تنها چیزهای بد دنیا را میدید و از دیدن خوبیهای آن عاجز بود. از دارو و ندار دنیا تنها دل به همسرش بسته بود و فقط او را دوست داشت اما بدبختانه تصور میکرد همه به زنش چشم بد دارند و میخواهند جدایش کنند و این تنها دلخوشی زندگیاش را بگیرند. خلاصه به همهچیز و همه کس بد بین بود و با یک عذرخواهی کوتاه مدام فحش خواهر و مادر میداد و همه را به باد ناسزا میگرفت. و چه فحشهایی میداد این پدرسوخته و از چه ترکیببندها و ترجیعبندهایی استفاده میکرد. کل صنایع ادبی را به خدمت گرفته بود و در قالب نثری فصیح، همهی دوستان و آشنایانش را به خط میکرد و یکی یکی به بصورتی فنی و حساب شده به لجن میکشید و سرتاپایشان را نجاست میمالید و..... خلاصه خیلی بیادب بود.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 982.۳۳ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 126 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
نویسنده | محمد زنداکبری |
ناشر |