یکی از تفاوتهای نویسندگان با افراد عادی در نوع نگاه و بینش آنها نسبت به وقایع و اتفاقهای پیش آمده در طول تاریخ است. نویسندگان با انتخاب برخی وقایع هر چند تلخ، شکایت و گلهی خود را نسبت به قوانین و مسائل سیاسی و اجتماعی بیان میکنند. هرتا مولر نیز یکی از نویسندگان موفق آلمانی است که براساس تجربهی زندگیاش در جامعهی کمونیستی و به دور از عدالت داستانهایی آفریده است که خواننده را با حکومت دیکتاتوری حاکم بر رومانی قرن بیستم میلادی آشنا میکند. قرار ملاقات داستانی است از رنجها و دلزدگیهای زنی تنها و مانده در جامعهای که نه راهی در پیش رو دارد و نه امیدی برای پیدا کردن مسیری جدید و تنها در ذهن آشفتهاش زندگی پشت سر گذاشتهاش را مرور میکند.
«احضار شدهام. پنجشنبه راس ساعت ده. این اواخر بارها و بارها احضار شدهام: راس ساعت ده سهشنبه، راس ساعت ده شنبه، چهارشنبه، دوشنبه. این سالها برای من مثل یک هفته گذشته است. از آمدن بیدرنگ زمستان از پی تابستان بهت زدهام.» این جملات بازتابی از ذهن آشفتهی زن جوانی است که برای بازپرسی فراخوانده میشود. این زن که بینام است راوی داستان قرار ملاقات است. او داستان را روایت میکند و زندگیش را در جامعهای سرکوبگر به تصویر میکشد. این زن بینام و نشان در کارخانهای مشغول به کار است و سوار تراموا میشود تا خود را به دفتر بازپرسی برساند ولی ذهن آشفتهاش سبب میشود ایستگاه مورد نظرش را رد کند و سر از خیابانی ناآشنا درآورد.
داستان قرار ملاقات اثر برجستهی هرتا مولر، یکی از نویسندگان برتر اروپایی در سال 1997 منتشر شده است. این کتاب روایت زنی مصیبتزده و در واقع بازتابی از زندگی خود نویسنده است که روزگاری در رژیمی کمونیستی زندگی میکرد.
هرتا مولر طی این داستان جامعه کمونیستی را نقد کرده و روح و روان افراد جامعه را که تحت تاثیر این نوع حکومت به انزوا و بیاعتمادی دچار شدهرا به تصویر کشیده است. این زن بینام که نمادی از افراد جامعهی کمونیستی است در داستان قرار ملاقات وفاداریهای متزلزل و پیوندهای گسستنی بین افراد مختلف را بیان میکند. او خاطراتش و زندگی دوستان و خانوادهاش را که از ذهنش عبور میکنند، در روندی غیرخطی تعریف میکند. روندی که نشان از ذهن مضطرب و شخصیت تحقیرشدهی قهرمان داستان قرار ملاقات است.
اتفاقات داستان کتاب قرار ملاقات مربوط به دوران بعد از جنگ جهانی دوم و حکومت «نیکلای چائوشسکو» است. این کتاب بازتابی از حکومت «نیکلای چائوشسکو»، سیاستمدار کمونیست اهل رومانی قرن بیستم میلادی است که با خشم و دیکتاتوری گره خورده بود. در این زمان زندگی شخصی و اجتماعی هرتا مولر تحت تاثیر سیاستهای سرکوبگر این حکومت قرار گرفته بوده و این نویسنده با نگارش این کتاب سعی داشت مصیبت و آثار تخریبگر آن جامعه بر روح و روان مردم را به جهانیان نشان دهد.
در دسامبر سال 1989 «چائوشسکو» برای ملاقات با سیاستمداران به ایران سفر کرد. دقیقا در همان سال و پس از بازگشت «چائوشسکو» به رومانی انقلاب رومانی رخ داد و به دنبال آن انقلاب، حکومت «نیکلای چائوشسکو» سرنگون شد و این سیاستمدار به همراه خانوادهاش اعدام شدند.
هرتا مولر (Herta Müller) نویسنده و شاعر زادهی رومانی، در ماه اوت 1953 متولد شده است. کودکی و جوانی او همزمان با حضور حکومت کمونیستی در رومانی گذشت که در آن زمان مادر هرتا مولر در اردوگاههای دولتی به کار اجباری مشغول شد. همچنین پدر او که تاجر سرشناسی بود پس از روی کار آمدن این حکومت به عنوان رانندهی کامیون مشغول به کار شد.
هرتا مولر در دوران تحصیلش بر زبان رومانیایی تسلط پیدا کرد و در رشتهی مطالعات زبان آلمانی و ادبیات رومانی فارغالتحصیل شد. او به عنوان معلم و مترجم، مدتی را در رومانی مشغول به کار شد ولی بارها از طرف نیروهای دولتی تحت فشار قرار گرفت.
هرتا مولر در سال 1987 به آلمان مهاجرت کرده و تا امروز در آنجا، نویسندگی را به طور جدی دنبال میکند و آثارش را در زمینههای مختلف داستان، شعر و مقاله به زبان آلمانی منتشر میکند. هرتا مولر هم همانند «هاینریش بل» نویسندهی نامدار آلمانی؛ زندگی پس از جنگ را درونمایهی آثار خود قرار داده و دربارهی چگونگی زندگی در دوران خفقان بعد از جنگهای جهانی مینویسد.
هرتا مولر در مصاحبهای دربارهی نوشتن گفته است :«با نوشتن، نویسنده چیزی متفاوت از تجربه پنج حسی را تجربه میکند چون زبان توان و حس متفاوتی است؛ و در نوشتن نویسنده کنکاش میکند و همین امر باعث میشود انسان نویسنده باقی بماند و همچنان به نوشتن ادامه دهد، اینکه انسان میتواند چیزهای مختلف را کاملا از دریچهای نو ببیند و تجربه کند، در طی نوشتن نویسنده خوش را تجربه میکند. تا زمانی که نوشته کامل نشده معلوم نیست چگونه خواهد شد تا اینکه به پایان برسد. تا زمانی که در حال نگارش داستانی هستم امنیت دارم و در ذهنم میدانم که زندگیام چگونه ادامه خواهد یافت اما بهمحض اتمام کار دیگر هیچ از آیندهام نمیدانم.»
هرتا مولر نویسندهی سرشناسی است که به عنوان سیزدهمین فرد از آلمان، موفق به دریافت جایزهی نوبل شده است. او در سال 2009 و همزمان با بیستمین سالگرد فروریختن دیوار برلین؛ جایزهی نوبل ادبیات را از آن خود کرد. در این مراسم یکی از اعضای آکادمی سوئد دربارهی مضمون آثار هرتا مولر گفت :«کسی که با تمرکز بر شعر و صداقت در نثر، دورنمای زندگی محرومان را به تصویر کشیده است.»
هرتا مولر تا امروز، هجده اثر منتشر کرده و موفق به دریافت حدود بیست جایزهی بینالمللی شده است. از جمله افتخارات دیگر او میتوان به «جایزهی ادبی برلین 2005» و «جایزهی حقوق بشر فرانتس ورفل» اشاره کرد. «سرزمین گوجههای سبز» با ترجمهی «آوینا ترنم»، «گذرنامه» با ترجمهی «مهرداد وثوقی»، «نفس بریده» با ترجمهی «مهوش خرمیپور» و «مسافر یک لنگه پا» با ترجمهی «امیرحسین اکبری شالچی» از جمله آثار هرتا مولر هستند که در سایت و اپلیکیشن فیدیبو موجودند.
هرتا مولر شخصیت برجستهای است که براساس زندگیاش «سما موسوی» نمایشی با نام «به زبان خواب» در تابستان 1398 در تئاتر مستقل تهران به اجرا درآورد. این نمایش چهرهی شاخص «سیمین دانشور» را نیز به تصویر میکشد.
کتاب قرار ملاقات با نام The Appointment در سال 2001 به زبان انگلیسی ترجمه شده و آهنگ حقانی براساس این نسخه، کتاب قرار ملاقات را به فارسی ترجمه کرده و انتشارات هیرمند آن را در سال 1392 منتشر کرد.
نسخه الکترونیکی کتاب قرار ملاقات در همین صفحه برای خرید و دانلود موجود است و از دیگر کتابهای ترجمه شدهی آهنگ حقانی که در سایت و اپلیکیشن فیدیبو موجود است میتوان به «ناگفته های امپراطوری ساسانی» نوشتهی «تورج دريايی» و «کورهراه لانههای عنکبوت» نوشتهی «ایتالو کالوینو» اشاره کرد.
نسخه قدیمیتر نیز از ترجمهی کتاب قرار ملاقات وجود دارد که «انتشارات مروارید» آن را با ترجمهی «مهرداد وثوقی» در سال 1390 منتشر کرده که کتاب الکترونیکی آن نیز در فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
من زنم و خوب میدانم هر روز چطور به نظر میآیم. این را هم میدانم که بوسه بر دست نباید دردناک و مرطوب باشد و میدانم که بر پشت دست بوسه میزنند. مردها هنر بوسیدن دست را از زنها هم بهتر بلدند و آلبو هم استثنا نیست. سر سرگرد بوی «آوریل» میدهد، ادوکلننی فرانسوی که پدر شوهرم، «کمیسر خوشبو،» میزد. کس دیگری را نمیشناسم که آوریل بزند. در بازار سیاه یک شیشهی آن گرانتر از یک دست کتوشلوار در فروشگاههای معمولی است. شاید هم اسمش «سپتامبر» بود؛ مطمئن نیستم، اما شک ندارم که بوی تلخ برگ سوخته میداد.
پشت میز کوچکی نشستهام. حواس آلبو به انگشتانم است که میکشمشان روی دامنم تا هم حسشان برگردد و هم آب دهان او پاک شود. همینطور که با انگشتر مهردارش بازی میکند، با پوزخند نگاهم میکند. ولش کن، پاک کردن آب دهان آسان است، سمی نیست، اصلا خودش خشک میشود. آب دهان را همه دارند. بعضی از مردم در پیاده رو آب دهان میاندازند، چه در شهر و چه در جایی که کسی او را نمیشناسد و میتواند خودش را محترم و فرهیخته جا بزند. ناخنهایم درد گرفتند، اما هیچ وقت آنها را آنقدر محکم فشار نداده که کبود شوند. بالاخره گرم میشوند، مثل وقتی که هوا خیلی سرد است و وارد جای گرمی میشوی. بدترین چیز این است که حس کنم رنگ رخسار از سر درونم خبر میدهد. چه خفت بار؛ برای توصیف این حس، که انگار لخت مادرزادی، عبارتی بهتر از این پیدا نمیشود. وای به وقتی که برای بیان احساسات کلمهای پیدا نمیکنی یا بهترین کلمه هم آرامت نمیکند.
از ساعت سه صبح تیک تاک ساعت در گوشم میگوید: راس ده، راس ده، راس ده. پاول در خواب از یک طرف تخت به طرف دیگر لگد میاندازد و بعد سریع پایش را عقب میکشد و از جا میپرد، اما بیدار نمیشود. عادتش است. دیگر خوابم نمیبرد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۳۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 224 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۲۸:۰۰ |
نویسنده | هرتا مولر |
مترجم |