در ماه جمادی الآخر؛ شانزدهمین ماههای هجرت پیکهای صحرا و مراقبان بیابانی که به عنوان چشم و گوش خویش، به بررسی و نظارت صحرا میگماشت، برایش خبر میآوردند که کاروانی از قریش از مکه بیرون آمد و عازم شام گشته است.
برای آنکه کاروان را از دست ندهد منتظر آن نگشت که کاروان به مقصد خویش برود و مالالتجارههایش را بخرد و بازگردد. تصمیم گرفت کاروان مزبور را به هنگام رفتن مورد تعرض قرار دهد. زیرا این تعرضی نقد و در دسترس بود و مراد او از حمله به کاروان، غارت مالالتجارهها نبود، بلکه ضرب دست نشان دادن به قریش و نمایاندن این حقیقت برتر بود که ازین پس مسیر تجاری ایشان در معرض خطر جدی و ناامنی دائم قرار گرفته است. در واقع با آنان با منطق دیرین خود ایشان سخن میگفت و بدین وسیله و با زور و قهر، تنها زبانی که قریش میفهمیدند و چهارده سال آزگار فقط با همین زبان، با صلحپیشگان اسلام سخن گفته بودند، پاسخشان را میگفت:
... و اتفاقاً مجاهدت شبانهروزی او، کار خود را کرد و اثر خود را به روشنی باز نمود.