بزهدیدگی یکی از بحثهای نسبتاً جدید در عرصه جرمشناسی و همچنین یکی از معضلات مهم و حل نشده در ساختار سیاست تقنینی کشورها تلقی میگردد. یکی از اقسام بزهدیدگی که تاکنون کمترین چارهاندیشی برای آن ارائه شده، موضوع بزهدیدگی جنسیتی است. جنسیت، یکی از مهمترین عوامل آسیبذیری و بزهدیدهزایی بیشتر افراد جامعه میباشد که در یک وضعیت ساختاری، زنان را در جامعه نسبت به جرایمی که خصوصیت جنسیتی دارند، آسیبپذیرتر از مردان میکند. امروزه اگر قانونگذاران به عنصر «زنان بزهدیده» توجه افتراقی و حمایتی در تدوین سیاست تقنینی خود دارند، به خاطر نتایج تحقیقات، مطالعات و یافتههای جرمشناختی و کنارگذاری سیاستهای محافظهکارانه نسبت به تبعیض جنسیتی است که بیشتر در نتیجه تلاشهای جنبشهای فمینیستی ایجاد شده است.
بزهدیدهشناسان فمینیسم معتقدند، جنسیت - که انتظارات، نگرش و رفتارهای اجتماعی مرتبط بین زنان و مردان را سازماندهی میکند و به عنوان زنانگی و مردانگی شناخته میشود- مرکز تشکیل زندگی اجتماعی تلقی میگردد. به عبارت دیگر، جنسیت و روابط جنسیتی در رویکردهای ویژه و خاص خود، به نهادهای اجتماعی نظم میبخشد. به همین دلیل اگر بخواهیم هر نوع جنبهای از زندگی اجتماعی، همچون بزهدیدهشناسی را مطالعه کنیم، توجه به رویکردهای جنسیتی امر مهمی محسوب میگردد. به عنوان مثال باید پرسید که چگونه جایگاه جنسیت بر روی تعداد و نوع بزهدیده مؤثر است؟ آیا زنان و مردان به نسبتهای مختلف، بزهکار و بزهدیده میشوند؟ احتمال اینکه قربانی جرایمِ مختلف شوند، کم است یا زیاد؟ چگونه جنسیت بزهدیده، تصمیمات نهادهای نظام عدالت کیفری، همچون دادگاه را تحت تاثیر قرار میدهد؟