«یک نویسندهی واقعی، یکی طناز بالفطره» اینها کلماتی است که جیمز جویس نویسندهی کمنظیر ایرلندی و خالق رمان «اولیس» دربارهی فلن اوبراین گفته است. نویسندهای که آثارش با سبک منحصربهفردشان در ادبیات ایرلند و جهان ماندگار شده است. سومین پلیس یک رمان فلسفی و درعینحال خندهدار است که با فراز و نشیب جذابش خواننده را وادار میکند آن را زمین نگذارد.
کتابی که روی نویسندگان سریال لاست اثرگذار بوده است و حتی دریکی از اپیزودهای سریال نمایش دادهشده است. نویسندگان لاست دراینباره گفتهاند بسیاری از ایدههایشان در این سریال را از سومین پلیس الهام گرفتهاند. روزنامه گاردین این کتاب را در فهرست کتابهایی که هرکس باید پیش از مرگ بخواند قرار داده است.
سومین پلیس با عنوان اصلی «the third policeman»، یکی از آثار برجستهی نویسندهی مشهور ایرلندی برایان اونولان است که با نام مستعار «فلن اوبراین» نوشتهشده است. نویسنده این کتاب را بین سالهای 1939 و 1940 نوشته است؛ اما موفق نشد آن را منتشر کند. همسر اونولان سومین پلیس را سال 1967 پس از مرگ نویسنده منتشر کرد.
سومین پلیس بهصورت اولشخص نوشتهشده و از زبان راویای روایت میشود که خودش در داستان نقش دارد اما نام و نشانش مشخص نیست. این رمان پر از اتفاقات فانتزی و عجیب است و صحنههای غیرمنتظرهای را برای خواننده رقم میزند.
«چارلز بکستر» نویسندهی آمریکایی دربارهی این کتاب گفته است: «سومین پلیس خندهدارترین کتابی است که تابهحال نوشتهشده... همینطور ترسناکترین»
پیمان خاکسار مترجم کتاب دربارهی نوع روایت کتاب میگوید: «کتاب دو روایت موازی دارد. یکی روایت اصلی کتاب و دیگری روایتی است فرعی که در آن زندگی و اختراعات فیلسوف و دانشمندی غریب به نام دو سلبی شرح داده میشود. بخش دوم در پانویسهای بعضاً طولانی کتاب آمده. بههیچعنوان پانویسها را سرسری نخوانید.»
داستان کتاب با اعتراف به قتل راوی آغاز میشود او به اینکه چگونه فیلیپ مترز را کشته اشاره میکند و از دوستیاش باجان دیونی میگوید. او دربارهی خودش توضیحات مفصلی ارائه میدهد و تمام ماجرای داستان را نقل میکند. به نظر میرسد او برای تأمین هزینههای یک پروژهی علمی دست به قتل زده است و پولها دست دوستش است. در خانهی مقتول جعبه سیاهی وجود دارد که وقتی باز میشود خانه به لانهی خرگوش تبدیل میشود!
در ادامه داستان راوی متوجه گمشدن جعبه سیاه میشود او به پلیس خبر میدهد، اما به دلیل تبادل اتم دوچرخه با انسان دوچرخهها خصایص انسانی پیداکردهاند و انسانها هم دارند تبدیل به دوچرخه میشوند. وسط همهی این پیچیدگیها پلیس به راوی مشکوک میشود و او فرار میکند اما او هم از یک دوچرخه استفاده میکند...
بعد از شوک شدیدی که کمی بعد از ورود دوبارهام به کلانتری به من وارد شد. این فکر به ذهنم خطور کرد که فلسفه و مذهب چه قدر میتوانند در هنگامهی مصیبت موجب تسلا باشند. انگار که فضاهای تاریک را روشن میکنند و توانی دوباره میبخشند برای تحمل بارهای نامعمول و ناآشنا؛ بنابراین عجیب نیست که هیچوقت افکارم از دو سلبی خیلی دور نیست. میشود گفت که تمام آثارش - بهخصوص ساعات طلایی -خواص درمانی دارند. تأثیری که بر بالا رفتن روحیه دارند بیشتر با تأثیر نوشیدنیهای الکلی قابل قیاس است. آثارش بافت روحانی و معنوی را دوباره کاملاً از نو میسازند و جوان میکنند. کیفیت دلپذیر نوشتارش هیچ ارتباطی به ادعای مطرحشده توسط گارباندیه ی عجیبوغریب ندارد. او گفته: «لطف خواندن یک صفحه از آثار دو سلبی در این است که بهطور گریزناپذیری هرکسی را به اين باور خوشحالکننده رهنمون میشود که در مجمع ابلهان ابلهترین فرد نیست.» فکر میکنم در این جمله نسبت به یکی از کیفیات تجربههای دو سلبی اجحاف شده است. به نظرم حتا باوجود بعضی شکستهای بزرگ دقت و ظرافت متمدنانهی کارهای او همواره رو به عروج داشته ته افول، چراکه خودش بعضی از بزرگترین شکستهایش را بهعنوان قلهی توان ذهنیاش یاد میکند نه نشانهای از ضعف انسانی.
با این تصور که روند زندگی عادی وهمی بیش نیست. طبیعی بود که دو سلبی توجه زیادی به مصیبتهای زندگی نشان ندهد و هیچ راهی هم برای روبهرو شدن با آنها ارائه نکند. شرح بست بر این نکته شاید ارزش بازگفتن داشته باشد. طی دورانی که دو سلبی در بارتون میگذراند مردم محلی او را بهعنوان عالم میشناختند. احتمالاً به اين دلیل که هیچوقت روزنامه نمیخواند. مرد جوانی ساکن همان شهر تردیدهایی جدی داشت دربارهی دختری جوان و کمکم احساس میکرد که این مسئله دارد بر ذهنش سنگینی میکند و چیزی نمانده که در روند فعالیت عقل سلیمش اخلال ایجاد کند؛ بنابراین به دیدن دو سلبی رفت تا با او مشورت کند. دو سلبی بهجای اینکه تفکرات شیطانی را از ذهن مرد جوان براند.
برایان اونولان، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرلندی قرن بیستم است. او پنج اکتبر 1911 در شهرستان تایرون در ایرلند شمالی متولدشده است.
دوران کودکی اونولان به خاطر شغل پدرش در سفر گذشت آنها در شهرهای مختلفی در انگلستان، اسکاتلند و ایرلند زندگی کردند.
اونولان سالها در مدرسهی پسرانهی مسیحی در ایرلند درس خواند. او تجربیاتش از دوران تحصیل در این مدرسه را در کتاب «زندگی سخت» که یک کتاب نیمه زندگینامه است آورده است. او در دانشگاه دوبلین تحصیلات عالی خود را گذرانده است.
برایان اونولان از سال 1935 تا سال 1953 منشی وزرا در دولت محلی ایرلند بود و در دولت خدمت میکرد
اونولان در طول زندگیاش در مطبوعات نیز فعال بود. او از سال 1940 تا 1966 به مدت 26 سال در روزنامهی آیریش تایمز مطالب مختلفی مینوشت. او ابتدا مطالبش را به ایرلندی مینوشت اما بعدها مطالبش به انگلیسی منتشر میشدند.
اونولان آثار مشهوری در کارنامه دارد. از میان شناختهشدهترین آثار این نویسندهی اتریشی میتوان کتابهای «دو پرنده در شنا»، «ضعیف فقیر» و «آرشیو دالکی» را نام برد.
اونولان را در کنار ساموئل بکت و جیمز جویس یکی از سه شخصیت تأثیرگذار ادبیات ایرلند در قرن بیستم میدانند. همچنین به عقیدهی منتقدان او تحت تأثیر جیمز جویس نویسندهی رمان مشهور «اولیس» میدانند. او نقش کلیدی در مدرنیسم و پستمدرنیسم ایفا کرده است. منتقدان زیادی دربارهی او اظهارنظر کردهاند. در روزنامهی تایمز دربارهی او آمده است: «فلن اوبراین خلاق سا و شیوهی قصهگوییاش پرشتاب و محکم. عجیبترین چیزها را عادی جلوه میدهد و عادیترین چیزها را خندهدار.»
اونولان برای بیشتر عمرش نوشیدنیهای الکلی مصرف میکرد و سالها از سرطان گلو رنج میبرد او اول آوریل 1966 براثر حملهی قلبی درگذشت. او در دوبلین پایتخت ایرلند در کنار همسر و پدر و مادرش به خاک سپردهشده است.
پیمان خاکسار، یکی از برجستهترین مترجمان حال و حاضر کشورمان که آثار مختلفی را از زبان انگلیسی به فارسی برگردانده است کتاب «سومین پلیس» را هم ترجمه کرده است. مترجم هیاهوی زمان و اتحادیهی ابلهان که ترجمههایش در حال حاضر بسیار پرفروش و پرطرفدارند سومین پلیس را هم با لحنی روان و جذاب برای انتشارات چشمه ترجمه کرده است.
او در آغاز ترجمهاش بر کتاب اوبراین توضیحاتی دربارهی نثر این نویسنده آورده است. در این مقدمه او به این مسئله اشاره میکند که نثر اوبراین پیچیده است و حتی انتشاراتی که در امریکا آثار او را منتشر کرده است میگوید بخشی از جملات اوبراین واقعاً قابلفهم نیستند. خاکسار دربارهی اینکه برای ترجمهی قسمتهای پیچیدهی کتاب چه کرده است توضیحاتی آورده است. او میگوید: «دغدغهی من بهعنوان مترجم این بود که بخشهای سخت فهم مذکور را چگونه ترجمه کنم، به ترجمه تحتاللفظی روی بیاورم یا ته و توی تمام عبارات پیچیده را دربیاورم و متنی قابلفهم ارائه کنم؟ بالاخره راه دوم را برگزیدم، چون ترجمه تحتاللفظی چنان خروجی نفرتانگیزی داشت که حتی خودم از بازخوانیاش خجالت میکشیدم...» این ترجمه سال 1390 به بازار کتاب ایران آمد.
یک کتاب هیجان انگیز، زمانی پلیسی با اتفاقات باورنکردنی و جزئیاتی هیجانانگیز مقابل شماست. اگر میخواهید چندساعتی از زندگیتان فاصله بگیرید و وارد دنیای ذهنی نویسندهای شوید که بسیاری از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم ذهنش را تحسین کردهاند خواندن سومین پلیس را از دست ندهید.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب سومین پلیس اثر فلن اوبراین با ترجمهی پیمان خاکسار است. خرید و دانلود کتاب الکترونیکی این اثر در همین صفحه ممکن است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۸۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 256 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۳۲:۰۰ |
نویسنده | فلن اوبراین |
مترجم | پیمان خاکسار |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The Third Policeman |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۶/۰۹/۱۲ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 90,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
بسیار کتاب عجیب و جالب و لذت بخشیه،از اون دسته کتابهایی هست که با خوندن چند صفحه اول دیگه نمیتونید زمین بذاریدش و شمارو وادار میکنه که ادامشو بخونید(البته لازم به ذکرِ که بگم داستان،داستانی تخیلی و فانتزی هست اما جالب) نمیگم بهترین کتاب این سَبک هست ولی میتونم بگم جزو یکی از بهترین هاست و جالبه بدونید کیث هاپر استاد ادبیات آکسفورد سومین پلیس رو بهعنوان اولین شاهکار ادبی سَبک پستمدرن معرفی کرده...امیدوارم شما هم مثل من از خوندش لذت ببرید.ولی به طور کلی علاقه مندی به یک کتاب امری سلیقه ای هست و ممکنه بهترینِ یک نفر از نظر شخص دیگه ای خیلی دلنشین نباشه و برعکس.
سلام عرض ادب با احترام به همه دوستانی که این کتاب رو پسندیدن باید عرض کنم که چون این یک امر سلیقه ا یه و من از فضاهای غیرواقعی و بعید و فانتزی خوشم نمیاد ، اصلا از کتاب خوشم نیومد و به هیچ وجه برام جالب و جذاب نبود و نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم ، خوندن کتاب رو فقط به افرادی توصیه میکنم از این مدل رمانها خوششون میاد ، در توصیف کتاب گفته شده که وقتی شروع میکنی دیگه نمیتونی زمین بذاریش برای من متاسفانه برعکس بود به زور خوندم و تمومش کردم اونم فقط به این خاطر که دوست ندارم کتابی رو نیمه کاره رها کنم این نظر من بود ولیکن گویا اکثریت این کتاب رو خیلی پسندیدن
کتاب را که می خواندم حس می کردم با کتابی فوقالعاده طرف هستم که پر از نکات فلسفی و نکات جذاب هست که با نتیجه گیری در آخر داستان افکارم رو به بهترین شکل تایید و انسجام رو حفظ می کنه ، دو صفحه مونده به اتمام واقعا حس کردم حق با من بوده و شاد شدم اما صفحه آخر کتاب حالمو بد جور گرفت ! با اینکه از آخر آخر کتاب اصلا خوشم نیومد اما این کتاب واقعا حرفه ای نوشته شده و انسان رو در مورد مفاهیمی مثل بعد مکان ، زمان ؛ مرگ و زندگی به تفکر وا میداره حتی چندجا کتاب به خوبی تفاوت انسان دارای روح و ربات رو میگه که واقعا حرفه ای بیان کرده . اما چه بگم از آخر کتاب که ...😢
خیلی کتاب غریبی بود....بعضی قسمتهاش کاملا ابزورده به نظرم و بیشباهت به بکت نیست. وسطهاش آدم احساس میکنه مثل یک نقاشی انتزاعیه که دلالتی به فیگور مشخصی نداره ولی در انتهای داستان، اون فیگور مشخص میشه...به نظرم همون ویژگی &#۳۴;پستمدرن&#۳۴;، صفت مناسب کتابه...زبان ادبی کتاب بعضی جاها واقعا شاعرانهست و بعضی جاها سخت...یادداشتهای کتاب کاملا حالت ابزورد داره و انگار داره پیچیدگیهای دنیای امروز رو دست میاندازه و تمسخرش میکنه....در کل توصیه میشه
تمام آنچه که کتاب در صدد بیان اون بود رو میشه در همین جمله راوی داستان خلاصه کرد(صحنه واقعی بود و غیر قابل انکار و در تضاد با گفته های گروهبان .ولی می دانستم که گروهبان راست می گفت و همه چیز بستگی به انتخاب من داشت،می توانستم از واقعیت چیزهای ساده ای که برابر چشمانم می آمدند فراتر بروم) بله می توان دنیا رو جور دیگری تفسیر کرد هرچند در تخیلات....
سلام به تویی که،الان احساس میکنم دودلی و مخوای کتاب رو بخونی ، یانه . اصلا شک نکن، اصلا شک نکن ، بهترین رمانی هست که من تا حالا خوندم، فقط یک توصیه ای دارم واست اینکه اون قدر ب پا ورقی ها توجه نکنی که خسته بشی و فرمون داستان از دستت رها بشه فقط لپ کلامشون رو بگیر و تمام . پ.ن:می تونی از سایت ویکی پدیا یا سایت های دیگه برای درک کتاب کمک بگیری.
دیدید این فیلمای بی سر و ته که معلوم نیست چی به چیه جوایز بیشتری برنده میشند و همه منتقدین میگند خیلی پر معنا و عمیق بود، این کتابم تو همین مایههاست. در حین خوندنش از خودتون میپرسید این دیگه چیه که دارم میخونم.
این کار واقعا اگر نگم بی نظیر حتما کم نظیره، فلن اوبرایان در کنار بکت و جویس مثلث نوابغ ادبیات داستانی قرن گذشته ایرلند رو تشکیل میدن، اما نمیدونم چرا مترجم های ما سراغ دیگر کارهاش نمیرن تا آثار دیگه این نویسنده رو بتونیم به فارسی بخونیم!
واقعا نمیدونم کتاب خوبی بود یا کتاب خیلی مزخرفی بود :)) هم نمیشه ادامه اش نداد هم هر صفحه ای رو که ادم میخونه میگه عجب چیز چرت و پرتیه! در کل متفاوت بود
کتاب عجیب وغریب با متنی بسیار زیبا اما از اواسط کتاب کمی سردرگم کننده و ثقیل میشه بنظرم. حتما باید یکبار دیگر بخوانم سرفرصت. کتاب راحتی نیست در مجموع بنظرم ترجمه های پیمان خاکسار درجه یکه.