مهمترین نکتهای که امروز در بحث از فرهنگ تودهای میتوان مطرح کرد، این است که این فرهنگ با رسانههای همگانی پیوندی تنگاتنگ پیدا کرده است تا جایی که میتوان گفت «در عصر بازتولید مکانیکی فراوردههای فرهنگی» رسانهها خود نقشی تعیینکننده در فرهنگ و کردارهای فرهنگی ایفا میکنند و از حد رسانه و قالب انتقالدهنده پیامهای فرهنگی بسی فراتر میروند. تقریبا همه نظریههای عمده فرهنگ تودهای بر نقش رسانهها در تولید و تکثیر الگوهای فرهنگی تأکید میگذارند. از آنجا که رسانهها با تجارت و سیاست و ساختار قدرت پیوند نزدیک دارند، رابطه فرهنگ و فراوردههای فرهنگی با تجارت و سیاست نیز طبعا مورد توجه قرار گرفته است. در بین نظریههای اخیر، برخی دیدگاههای پسامدرن و پساساختگرا وجوه مورد نظر را با وضوح بیشتری بیان کردهاند که در اینجا اختصارا به آنها اشاره میکنیم.
بهطور خلاصه، ریشه فکری و فلسفی تحلیل پستمدرن از فرهنگ مدرن در پساساختگرایی است. از دیدگاه پستمدرن، رسانهها و فرهنگ (و به تعبیری گفتمان) صورتبخش و شکلدهنده همه اشکال، روابط و کردارهای اجتماعیاند. برداشت ما از خود، جهان، جامعه و واقعیت بهطور کلی محصول چارچوبهای رسانهایـ فرهنگی است. مدرنیستها بر این عقیدهاند که گفتمانها، فرهنگ، زبان و رسانهها بازتاب و آیینه واقعیات بیرونی هستند، درحالیکه از دیدگاه پستمدرنیسم، زبان و گفتمان و فرهنگی که در عصر جدید در رسانهها بازتاب مییابد، تعریفکننده و سازنده واقعیات و شیوه زندگیاند. به اعتقاد پستمدرنیستها، هیچ واقعیت ذاتی، ساختاری، ماقبل گفتمان و غیرگفتمانی موجود نیست. جهان بیشکل زندگی با گفتمانها شکل مییابد و ساخته میشود. تنها «واقعیت» موجود همان گفتمان است که هستی نامحصور را محصور و امکاناتی را حفظ و امکانات دیگری را حذف میکند.