کتاب دل شکسته نشر انتشارات البرز

«دل‌شکسته» یک رمان ایرانی با فضایی معمایی و رمزآلود است. «نرمین علیزاده» نویسنده‌ی خوش‌فکری است که توانسته ماجراهای پیچیده‌ی داستان را در بستری عاشقانه روایت کند. این کتاب توانسته از فضای کتاب‌های کلیشه‌ای و آپارتمانی خارج شود و داستان جدیدی را روایت کند.

خلاصه داستان کتاب دل‌شکسته

«شیوا» کارگردان موفق و مشهور سینماست. او که از همسرش جدا شده، دختری به نام «پونه» دارد که در رشته‌ی حقوق درس می‌خواند. تمام انگیزه و امید شیوا در زندگی دخترش است. با این حال او در آستانه‌ی 40 سالگی هنوز هم برای خود حق زندگی قائل است و پس از جدایی از همسرش باز هم ازدواج می‌کند. آخرین ازدواج او با بازیگری به نام «یونس» است. آن‌ها زندگی آرام و شادی دارند و یونس حتی توانسته تاثیر خوبی هم روی پونه بگذارد و خیلی زود یکی از اعضای اصلی این خانواده‌ی کوچک شود. با این حال طولی نمی‌کشد که شیوا متوجه می‌شود در حساب‌های بانکی و سرمایه‌اش مشکلاتی به وجود آمده است. پیگیری رد پای این کلاه‌برداری‌ها، باعث فاش شدن اسراری می‌شود که شالوده‌ی زندگی شیوا را به هم می‌ریزد.

درباره کتاب دل‌شکسته

نرمین علیزاده این بار به جای داستان‌های کلیشه در آپارتمان‌ها و میان مردم عادی، سوژه‌ی جدیدی پیدا کرده است. او در این کتاب به سراغ قشر هنرمند و سرشناس جامعه رفته است. کارگردانان و بازیگران معروف، شخصیت‌های اصلی او هستند. علیزاده خیلی خوب توانسته فضای پیچیده و مبهم روابط در دنیای افراد معروف را به مخاطب منتقل کند. در این کتاب روابط انسانی و مسائل اجتماعی در کنار هم نشان داده شده‌ است. علیزاده در این اثر بیشتر روی بازتاب احساسات شخصیت‌ها و روابط بین آن‌ها متمرکز است. او از این که شخصیت‌هایش را در موقعیت‌های اخلاقی و اجتماعی عجیب و چالش‌برانگیز قرار دهد، هیچ ابایی ندارد. فضای تعلیق و معمایی داستان به خوبی ساخته و پرداخته شده است. مخاطب تا پایان داستان نمی‌تواند راز واقعی پشت چهره‌های آرام و دوست‌داشتنی این کتاب را کشف کند.

این کتاب داستانی مرموز و معمایی دارد. و این در حالی است که درون‌مایه‌های روان‌شناسی هم در آن دیده می‌شود. هنر نویسنده در ارتباط گنگ و نامریی بین آدم‌ها و اتفاقات ستودنی است. این داستان طوری نوشته شده که خواننده را صفحه به صفحه بیشتر مشتاق خواندن می‌کند.  شخصیت‌های داستان افراد خیلی از دور از ذهن نیستند. همه آدم‌های معمولی هستند که در تعامل با هم و اوج گرفتن درگیری‌ها، چهره‌ی تازه‌ای از خودشان نشان می‌دهند. نویسنده در شخصیت‌پردازی آدم‌های این داستان بسیار موفق بوده است. این شخصیت‌ها کسانی هستند که در ذهن نویسنده وجود دارند، با این حال آدم‌هایی زمینی و ملموس هستند و هویت دارند.

علیزاده توانسته تلفیق خوبی از یک فضای رازآلود و مبهم در بستری عاشقانه روایت کند. او در ایجاد حس تعلیق و کشاندن مخاطب به این طرف و آن طرف مهارت زیادی دارد. در این داستان از کلیشه‌ی آدم‌خوب‌های زنده و آدم‌بدهای مرده خبری نیست. نویسنده چندان اصراری ندارد مفاهیم و جریانات زندگی را زیباتر از چیزی که هستند، نشان دهد. واقعیت زندگی، همان‌طوری که هست نشان داده شده است. توصیفات کتاب درباره‌ی افراد، اتفاقات و مکان‌ها ملال‌آور و خسته‌کننده نیست و جزییاتی که نویسنده به مخاطبان می‌دهد، باعث درک بهتر و هم‌ذات‌پنداری عمیق‌تر در آن‌ها می‌شود. در کنار داستان اصلی کتاب، داستان شخصیت‌های دیگر هم با دقت و خط داستانی منسجم نوشته شده است. سرنوشت و داستان زندگی تمام این افراد با هم در ارتباط است.

درباره نرمین علیزاده

علیزاده نویسنده‌ی ایرانی متولد سال 46 است. او در نوشتن کتاب‌هایی با درون‌مایه‌های اجتماعی و عاشقانه مهارت زیادی دارد. دغدغه‌ی این نویسنده چیزی بیشتر از تیراژهای بالا و تزیین ویترین کتابفروشی‌هاست. او در بستر داستان‌هایی جذاب و پرکشش، عمیق‌ترین دغدغه‌های روز جامعه را با زبانی شیوا و تاثیرگذار بیان می‌کند. «حریر شب»، «لیلی من باش» و «خواهر بزرگ» کتاب‌های دیگر این نویسنده هستند. کتاب دل‌شکسته در سال 93 در نشر البرز منتشر شده است.

در بخشی از کتاب دل‌شکسته می‌خوانیم

هوا دم کرده بود. دو مرد با چهره‌های آفتاب سوخته روی صندلی حصیری افتاده و سر روی لبه آن گذاشته بودند. لب‌های خشکیده‌ی مردها نشان می‌داد که مدت زیادی در آن حالت به سر برده‌اند و گویی اصلا زنده نیستند. گرما بیداد می‌کرد و صدای انفجارهای مهیب، پی در پی به گوش می‌رسید.
هوا بوی دود و خون مانده می‌داد و با وجود دود غلیظی که در دور دست بلند شده بود، می‌شد حدس زد که فاجعه دیگری در راه است. یکی از مردها به زحمت تکانی به خود داد و باز سرش با بی‌حالی رها شد. مانند کسی که جان داده باشد، پلک‌هایش بر هم افتاده و بی‌حرکت برجا مانده بود. مرد دیگر که حال و روز بهتری نداشت، با شنیدن صدای شلیک ناگهانی در نزدیکی‌اش، وحشت‌زده چشم گشود و نگاه وق‌زده‌اش را به مرد مسلحی دوخت که روبه‌رویش ایستاده بود. بدون شک، مرد اسلحه به دست می‌خواست دخل او را بیاورد. در حالی که مرد مضروب دلش می‌خواست او را فرشته‌ای بداند که از آسمان برای نجات وی فرود آمده است، اما افسوس...
«کات! عالیه. بهتر از این نمیشه». 
صدای آرام زنی که پشت سر مدیر صحنه ایستاده بود و با دست به بازیگران علامت می داد، سکوت را شکست و نگاه بازیگران حاضر در صحنه را متوجه او کرد. چند نفری هم که درمقابل و یا پشت دوربین در حال تلاش بودند از حرکت باز ایستادند و به سوی وی برگشتند. پس از چند لحظه، بازیگر به ظاهر مرده و مردی که نقش محتضر را بازی می کرد، از جای خود بلند شدند و به سوی دستیار صحنه رفتند که با بطری آب به آنان نزدیک می‌شد.