رمان شروعی تکاندهنده و تند دارد. زنی خودش را مقابل چشم دوستش که راوی اصلی رمان است میکشد...
امری که به محور اصلی رمان هوده وکیلی تبدیل میشود. راوی او زنی است بلاتکلیف از طبقه متوسط. صمیمیترین دوستش روبروی خانهی او در میدان هفتم خودش را میکشد، خانهای که قرار بود او را از گذشتهی ناآرامش دور کند. اما هرچه رمان جلوتر میرود این سوال پیش میآید چرا زن وسط خیابان خودش را به کشتن داده و اینجاست که زمزمه قتل نیز وسط میآید...
خواننده رمان در هر بخش از متن شاهد شکلگیری تکههایی از وجود از هم پاشیدهی این دو زن است که گویا سرنوشتشان به هم گره خورده. مهمترین نکته نیز در همین وضعیت اتفاق میافتد و ان درک مفاهیمی چون خانه، تنهاییی و دیگری است و البته یک ماجرای رمزآلود که تا پایان رمان دست از سر مخاطب بر نمیدارد.