خودشناسی در اغلب فرهنگها از دیرباز یکی از محورهای شکوفایی و سعادت آدمی قلمداد شده است. دین، فلسفه، و علم هریک بهنوعی در ماهیت و غایت خودشناسی غوطهور بودهاند. در بهاگاواد-گیتا که یکی از کهنترین متون مقدس است بر اهمیت خودشناسی بهعنوان دانشی مهم تأکید شده است. دانشی که پس از تهذیب نفسِ بسیار حاصل میشود. «مهار فکر، رهاکردن کامجویی، فراغت از دلبستگی و تنفر، خلوتگزینی، کمخوری، تسلط بر بدن و فکر، منقطعبودن و در خلسهبودن، فقدان شهوت، خشم، مَنیّت، قدرت و غرورکاذب، رهایی از مالکیت کاذب و چیزهای مادی و قرارگرفتن در صلح و آرامش، از علائم مقام خودشناسی قلمداد شده است». بودیسم که بازنگری در آیین گیتاها بود، نوعی مفهومسازیِ تجربهای را درخصوص خودشناسی ارائه داد. رهایی از رنج بهعنوان غایت بودیسم، از طریق نوعی خودشناسی حاصل میشود: «وقتی ما از خودمان و شرایطی که در اطرافمان قرار دارد آگاه شویم قادر به دیدن و عمل بر روی تمام تجلیهای رنج خواهیم بود». خودشناسی در سنت بودیسم آگاهی تجربهای از ساز وکارهای آنی ذهن است که به رنج میانجامند. در این سنت، خودشناسی آغاز دگردیسی و نوزایی است.