فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۵۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 295 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۵۰:۰۰ |
نویسنده | آنیس مارتن لوگان |
مترجم | ابوالفضل الله دادی |
ناشر | انتشارات بهنگار |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | La vie est facile, ne t'inquiete pas: roman |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۶/۰۸/۰۱ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 145,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
این کتاب ادامه ی کتاب "آدم های خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه می نوشد" هست. یک داستان عاشقانه است مثل بقیه ی داستان های عاشقانه و خب داستان نسبتا سطحی ایه بنظرم.اما از این جهت که دایان(شخصیت اصلی داستان)بعد از مرگ همسر و دخترش باز سعی میکنه به زندگی عادی برگرده هرچقدر سخت بنظرم قابل تحسینه.و همینطور اینکه باز سعی میکنه عاشق بشه و میشه.برای منی که تجربه ی از دست دادن رو داشتم خوندن این کتاب برام خیلی قابل درک و لمس بود.سختی هایی که دایان میکشه.و خب من هم ازنحوه ی کناراومدن دایان با مشکلات و دلتنگی هاش خوشم اومد و خیلی چیزهارو ازش یاد گرفتم. یه نکته ی دیگه هم که خیلی نظرم رو جلب کرد این بود که وقتی دایان تصمیم میگیره بره با ادوارد و دکلان زندگی کنه میره سر مزار کالین و کلارا(همسر سابق و دخترش) و بهشون میگه که اونها همیشه توی قلبش هستند و این زندگی جدید ذره ای از عشق اون رو نسبت به اونها کم نمیکنه.این نحوه ی کنار اومدن با تجربه ی مرگ بنظرم خیلی باارزش هست.متاسفانه خیلی هامون فکر میکنیم وقتی یه شخص عزیزی رو از دست میده اونی که بیشتر گریه میکنه و زاری میکنه و خودش رو آزار میده ناراحت تره.و اونی که سعی میکنه قوی تر باشه و حفظ ظاهر کنه بی تفاوت تره.در صورتی که اصلا اینطور نیست.هیچوقت یادم نمیره تقریبا دو_سه ماهی از فوت پدرم میگذشت و من وقتی رفتم ارایشگاه از ارایشگرم خواستم که ابروهام رو باریکتر و رنگ کنه چون دلم میخواست تغییر کنم و تو اون حال و هوای غم نمونم بیشتر.چون ازارم میداد واقعا بعد که یک نفر من رو دید و خیلی رک و مستقیم بهم گفت وای حداقل صبر میکردی تا چهارماه بابات.یه احترامی یه چیزی گفتن.همین مردم چی میگن.سعی کردم بخندم و به شوخی رد کنم و گفتم من واسه حرف مردم زندگی نکردم و نمیکنم.بعدم بابای من نه به این چیزا اعتقاد داشت و نه من دارم.بیخیال مهم نیست برام.یا اینکه سعی میکردم ارایش کنم تا غم چهرم معلوم نباشه و قوی تر نشون بدم.دوست نداشتم جلوی هرکسی گریه کنم و هنوزم همینطورم.بعد سر این ارایش کردنه یک نفر خیلی مستقیم بهم گفت حیف جوونیِ بابات خودش فقط.وگرنه بچه که اصلا به فکر آدم نیست.الان مثلا خودِ تو آرایشتو میکنی بیرونتو میری واستم مهم نیست و من هیچی نتونستم بگم اما هنوز که هنوزه یاد این حرف که میفتم ته قلبم میسوزه.هیچوقت اون ادمی که این حرف رو زده توی دل من نبوده و نمیدونه من چی کشیدم بادیدن هرلحظه اب شدن پدرم.با هرلحظه ترس از دست دادنش یا هزارهزارتا چیز دیگه که هیچکس جای من نبوده و نمیفهمه و حتی مرورش هم ازارم میده. البته که این مدل قوی بودن هم بهای خودش رو داره و بهاش حرف مردمه که من به جون خریدم و میخرم تا اینکه بخوام خودم رو ناراحت کنم و مدام ترحم بخرم برای خودم.اما کاش هممون یاد بگیریم همدیگه رو قضاوت نکنیم یا حداقل توروی همدیگه هر فکری رو که به ذهنمون میرسه رو به زبون نیاریم. پ ن:ببخشید که شخصی شد یکم نظرم راجع به این کتاب اما بنظرم چیزایِ که بی ربط هم نیست خیلی.
کتاب از این که با متن شیوا و دید واقع گرایانه به دور از تعصب با آزادی خاصی (بدون سانسور) نشون میده که چطور آدمها با غمهاشون کنار میان جالبه، ولی برخی از روابطی که تشریح میکنه ممکنه برای خیلی از افراد جامعه قابل هضم نباشه.
از نویسنده کتاب آدمهای خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه مینوشند بعیده حالا حالاها کتاب درست درمون بنویسه. نویسنده زیاد ماجراهای عشقی مدل سریالای ترکیهای و ... دوست داره
واقعا عجیبه که نویسنده در گروه افراد تحسین شده بوده !!!! عاشقانه های خیلی ساده، قابل پیش بینی و بدون پیچیدگی
بسیار خوب من از خرید این کتاب بسیار راضی هستم ارزش خرید را داشت لطفا کتاب کولکسیونر عطر از نشر کوله پشتی رو هم داخل فیدیبو بگذارید
من که از آدمهای خوشبخت اصلا خوشم نیومد فکر نمیکنم این داستانم چیزی بهتر از اون باشه
واقعا عالیه ولی اول باید ( آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه مینوشند) رو بخونید چون ادامه اونه
به نظر می رسه کلا دوست داره همه چی رو خوب و خوش نشون بده. یه چیزی میزنه مینویسه حتما
عالی .هردوتا رو باید باهم خواند
کتاب خوبیه ،، پیشنهاد میکنم بخوانید