در ذات بشر به همان میزان که محبت و عطوفت وجود دارد. روح سرکش و وحشی نیز حضور دارد. اما انتخاب هرکدام از آنها به عهده خود انسان است. از دیرباز تاکنون تمامی رخدادهای تلخ مانند غارت، تجاوز، قتل و ظلم توسط روح سرکش انسانی رقم خوردهاند.
کتاب روح حیوانی به قلم دو نویسنده خوشنام و محبوب گارت نیکس و شون ویلیامز نوشته شدهاست. این کتاب در سال 2014 چاپ و منتشر شد. روح حیوانی یک مجموعه کتاب سه جلدی است. زاده وحش، آتش و یخ و پیوند خون کتابهای این مجموعه هستند. یکی از کتابهای این مجموعه پیوند خون است. پیوند خون به قلم این دو نویسنده نوشته شدهاست. کتاب روح حیوانی در سرزمینی به نام ارداس Erdas روایت میشود. در این سرزمین کودکان برای رسیدن به سن رسمی، یک آیین بزرگسالی را انجام میدهند. این آیین نشان دهنده پیوند بین انسان و جانوران است. آیین بزرگسالی به هر کودک قدرت بالایی میبخشد. این داستان چهار کودک از خانوادههای مختلف را درگیر میکند. آنها پس از گذراندن آیین بزرگسالی متوجه میشوند که برای وظیفهای مهم انتخاب شدهاند. و این آغاز سرنوشت دیگری برای آنهاست. این چهار کودک کونورConor، آبک Abeke، میلین Meilin و رولن Rollan نام دارند. هرکدام از آنها مسئولیت مهمی را برعهده دارند. ارداس سرزمین تعادلها است. یک پیوند نادر بین انسانها و حیوانات این سرزمین وجود دارد. انسانها و حیوانات این سرزمین در صلح و آرامش سالها زندگی میکنند. اما فاتحان در تلاشند این تعادل را از بین ببرند. فاتحان برای دستیابی به قدرت به ارداس حملهور میشوند. فاتحان کانکوئرورها هستند. آنها در اولین قدم خانه میلین را ویران میکنند. میلین روح حیوانی خود را صدا زده و در قالب یک پاندا قرار میگیرد. این پاندا در داستان به نام پاندا ژای بیان میشود. در ابتدا میلین خود تصمیم بر مقابله با دشمنان دارد. اما خالکوبی پاندای خفته بروی بازویش را به خاطر میآورد و پاندا ژای را به کمک فرا میخواند. دیگر دوستان میلین نیز از او فاصله چندانی ندارند. اما آنها تنها نیستند. دشمن در همه جا است. این داستان در ژانر فانتزی حماسی نوشته شدهاست. قهرمانان این داستان باید تعادل روح حیوانی و انسانی خود را در همه شرایط حفظ کنند. در نهایت این سه کودک با نیروی ویژه خود کانکوئرورها را از ارداس بیرون رانده و صلح و آرامش را به سرزمینشان باز میگردانند. نویسندگان این داستان روح حیوانی هر دو از بهترین نویسندگان ژانر فانتزی به شمار میروند. تصویرسازی در داستانهای گارت نیکس و شون ویلیامز با هنرمندی تمام صورت میگیرد. کتاب روح حیوانی برای رده سنی کودکان و نوجوانان نوشته شدهاست.
ترجمه کتاب روح حیوانی توسط مترجم خوش بیان کشورمان فرزام حبیبی اصفهانی انجام شدهاست. این کتاب در سال 1395 توسط انتشارات بهنام به چاپ رسید. آقای فرزام حبیبی اصفهانی زاده سال 1332 است. وی به دو زبان انگلیسی و فرانسه مسلط است. فرزام حبیبی اصفهانی مترجم کتابها به زبان انگلیسی و فرانسه است. وی یکی از مترجمان پرکار کشورمان یه شمار میرود. از آثار ترجمه شده توسط فرزام حبیبی اصفهانی میتوان به نشان آتنا، هزار سال پاکی، همانقدر بدست میآورید که شایستگی دارید، پسر نپتون، بگذار سگها را رها کنیم، فرزند شب و ... اشاره کرد. از مجموعه کتابهای روح انسانی وی مترجم کتابهای زاده وحش، آتش و یخ، پیوند خون و صید بودهاست. زبان فرزام حبیبی اصفهانی در تمام داستانهایش یکی است. این یکسانی امضای وی در تمامی آثارش است. شما میتوانید کتاب الکترونیکی روح حیوانی، پیوند خون به قلم گارت نیکس و شون ویلیامز و ترجمه فرزام حبیبی اصفهانی و انتشارات بهنام را در همین صفحه از فیدیبو دانلود و تهیه نمایید.
گارت ریچارد نیکس با نام هنری گارت نیکس Garth Nix شناخته میشود. وی در سال 1963 در ملبورن استرالیا چشم به جهان گشود. گارت نیکس نویسنده داستانها در ژانر فانتزی و تخیلی است. آثار او در رده سنی کودکان و بزرگسالان نوشته میشوند. نیکس فارغ التحصیل رشته نویسندگی حرفهای از دانشگاه دیکسون است. نقطه آغاز زندگی هنری وی، سفرش به انگلستان است. او فقط با یک چمدان کتاب به سفر رفت. زمانی که به استرالیا بازگشت شروع به نویسندگی کرد. گارت نیکس سالها سردبیر و ویراستار بود، اما سرانجام تمامی فعالیتهایش را رها کرد و تمام وقت به نویسندگی پرداخت. مجموعه پادشاهی کهن، مجموعه برج هفتم و هفتگانه کلیدهای پادشاهی از پرطرفدارترین آثار وی در سراسر جهان است. گارت نیکس یکی از آثارش به نام کتاب روح حیوانی یا پیوند خون را با شون ویلیامز به صورت مشترک نوشتهاست.
شون ویلیامز
شون لولین ویلیامز نویسنده داستانهای علمی تخیلی است. در سراسر جهان با نام شون ویلیامز Sean Williams شناخته میشود. ویلیامز زاده سال 1967 در استرالیا است. نام وی در سراسر جهان به خاطر آورنده مجموعه جنگ ستارگان است. زندگی هنری ویلیامز از همان کودکی پرافتخار بودهاست. او در دوران مدرسه جایزه بهترین آهنگسازی را دریافت نمودهاست. ویلیامز فارغ التحصیل رشته هنر و نویسندگی خلاق است. شان ویلیامز یکی از سه عضو مادام العمر مرکز نویسندگان اس ای SA میباشد. هدف این مجموعه پرورش و ارتقا نویسندگان در استرالیا است. شان ویلیامز نویسنده پرفروشترین داستانهای علمی نیویورک تایمز است. او نویسنده بیش از هشتاد داستان کوتاه و سی و نه رمان بلند است.
فصل دهم:مرگ غروب خورشید
آبک با سردردی شدید از خواب بیدار شد. تشنه و معدهاش خالی بود. از شکاف میان ابرها خورشید به او میتابید که گرمتر از هميشه به نظر میرسید. به خاطر بارندگی شدید. هوا نیز کاملاً مرطوب و کنارش پوشیده شده بود از علف.
نمیتوانست دست و پایش را تکان دهد. برای دقیقهای طولانی؛ نمیتوانست به خاطر آورد که چه اتفاقی افتاده، اما به نظرمیآمد که دست و پایش را بسته باشند. اما چگونه...؟ چرا...؟
به خاطر که آورد، آهی از سر ناامیدی و درد واقعی کشید. تعداد زوبینها زیاد بود و حتی با کمک ارواح حیوانیشان، رداسبزها نتوانسته بودند از دست آنها فرار کنند. دست آخر، آن زوبینها نقاط بدون محافظ بدنشان را یافته و به این ترتیب، زهر را وارد خون آنها کرده بودند.
اولین نفری که از حال رفته بود، رولن بود و بعد کونور. هردو نفرشان خیلی زود بیهوش شده بودند. لیشی کوشیده بود تا کنار تاریک. از آنها محافظت کند، اما پیش از رسیدن به تاریک از پای درآمده بود. ابتدا چشمانش به طرف بالا رفته، سپس پاهایش خم شده و دست آخر هم با صورت روی زمین افتاده بود. هنوز هم آبک قوچ سنگی را در اختیار داشت و میکوشید تا با کمک آن، جهشهای بلند کند. اگرچه توانسته بود از دیوارهی کرگدنها عبور کند، اما یک زوبین به کنار گردنش اصابت کرده بود. اورازا، جایی پشت سرش زوزه میکشید. دنیا روی سرش خراب و اطرافش کاملاً تاریک شده بود. احساس میکرد دنیا را از دریچهی یک تونل تاریک تماشا میکند. آبک با آخرین نیرویش، پلنگ را فراخوانده بود تا دوباره به صورت خالکوبی برگردد. اورازا نباید آسیب میدید. در این صورت شاید میتوانست پس از به هوش آمدن آبک به او کمک کند.
البته اگر به هوش میآمد...
نگاهی به آسمان انداخت. نمیدانست چه وقت است. اما از اين که زنده بوده شکرگزار بود، حتی با این که نمیدانست چکار باید بکند. دستانش با ریسمانی چرمی بسته شده بود. روی ساقهایش نیز فشار طناب را احساس میکرد.
چرخید و دریافت که کونور و لیشی هم کنارش دراز کشیدهاند. هردو به هوش آمده و هردونفرشان همچون او بسته شده بودند. رولن به پشت خوابیده بود. او را نبسته بودند. اما تکان نمیخورد. کاملاً رنگ پریده و بدحال به نظر میرسید. یا شاید هم...
_رولن!
کونور، بریده بریده گفت:«اون زندهس، اما باید حالش خیلی بد باشه. من نگرانشم.»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۴۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 224 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۲۸:۰۰ |
نویسنده | گارت نیکس |
نویسنده دوم |