میشناسیدش؟
بله.
به زبان اصلی؟
بله.
خوشبهحالتون، اسمش رو شنیده بودم ولی چیزی از شعرهاش رو نخونده بودم. فقط همین ترجمه رو خوندم. همین یکی دو روز.
مرد اگر نمیپرسید خب نظرتون چیه بد میشد.
عالیه، بعضی شعرهاش... سبک خاصیه. متأسفانه آلمانی نمیدونم.
بعد نگاهش را دوخت به نگاه مرد. اگر فرصتی داشتید که بِهِم بگید ترجمهش چهطوره، ممنون میشم.
میخونم، هر وقت از اینجا رد شدم، میگم.
تشکر. یک مجموعهی جدید اومده، شعرهای معاصر آلمان، میخواهید...
نه دیدم، ممنون.
امری باشه...
و بعد هم تعارف سر پول. جوان آنچنان صمیمی گفت به عنوان هدیه قبول کنید. که مرد دودل شد. بعد پول را داد. تشکر کرد و نگاهی به مرد جوان انداخت و به چشمهایی که باز پُر بود از خنده و به دستی که سویش دراز شده بود. مرد کمی مردد دست جلو برد و جوان بهگرمی دستش را فشرد. مرد سری تکان داد و رفت.