
کتاب هزار و یک خشم
نسخه الکترونیک کتاب هزار و یک خشم به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره کتاب هزار و یک خشم
دلش نمیخواست با دسپینا حرف بزند. دلش هوای صدای آرامشبخش خواهرش و کتاب شعر پدرش را کرده بود. لبخند دلنشین و خندهی مُسری شیوا را میخواست. دلش هوای تختخواب خودش را کرد و شبی که بتواند بدون هراس از سپیدهی صبح بیارامد. و طارق را میخواست. دلش میخواست باز هم وقتی حرفی میزد که از فرط اشتباه بودن کاملاً درست به نظر میرسید، خودش را جلو بیندازد و لرزش خندهی او را از روی پیراهنش حس کند. شاید ضعف باشد اما نیاز داشت یک نفر برای یک لحظه هم که شده، بار سنگین روی شانههایش را بردارد. او را از این بار سنگین خلاص کند، آنطورکه روز فوت مادرش، طارق این کار را کرده بود؛ زمانیکه شهرزاد را در حالی یافت که به تنهایی در باغ گل سرخ پشت خانهشان نشسته بود و میگریست. آن روز، هر دو دستش را گرفته بود و هیچ حرفی نزده بود. فقط رنج او را از وجودش بیرون کشیده بود، فقط با نیروی دستانش. طارق میتوانست باز هم همین کار را بکند. او با خوشحالی تمام این کار را میکرد. بهخاطر شهرزاد.
نظرات کاربران درباره کتاب هزار و یک خشم