سلطان ابوسعید بسیار تلاش میکند تا مردم او را به عنوان پادشاه ایرانی قبول کنند. تمام تلاشهایی که او برای احیای سنتهای ایرانی میکند، برای این است که مردم خاطره اجداد مغولیاش از یاد ببرند و او را به عنوان ایرانی بپذیرند.
ابواسحاق، دبیر ایرانی و دانشمند سلطان نیز که همواره در این میهمانی خصوصی حضور داشت، سخنِ ناتمام امینالدین را قطع کرد و گفت:
- اما به اعتقاد من سلطان بر سر دو راهی سختی سرگردان است. او از یک سو، همانطور که امینالدین به درستی گفت، شیفته فرهنگ و تمدن ایرانی شده و میخواهد خود را سلطانی ایرانی معرفی کند و از خوی توحش و بیدانشی مغولان بیزار و گریزان است و از طرف دیگر، نژاد و خون مغولی که در رگهایش جریان دارد و از آن مهمتر سرداران و شاهزادگان مغولی که احاطهاش کردهاند و مدام در گوشش زمزمه میکنند که نژاد مغول قویترین و برترین نژاد بشر است، او را به سمت مغولان میکشاند.
امینالدین به نرمی گفت:
- برادران به اشتباه نرویم، علت جمع شدن و گفتوگوی ما در این جلسات برای این نیست که بخواهیم شخصیت سلطان را از همه جهات تحلیل و بررسی کنیم.