
کتاب مجموعه داستان کوتاه سینما لالهزار
نسخه الکترونیک کتاب مجموعه داستان کوتاه سینما لالهزار به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
درباره کتاب مجموعه داستان کوتاه سینما لالهزار
- خاطره؟ این مغازه به نظرت نداره؟ خاطره که چند قدم از ما جلوتر رفته بود برمیگردد و به مغازه موردِ نظر خواهرم نگاه میکند. او بچه همین شهر است و میداند از کجا میشود وسایل را تهیه کرد و نگرانی از این بابت نداریم. مرکز شهر آمدن پیشنهاد او بود. با سَر بالا گرفتناش به خواهرم میگوید همان نیست که باید بگیرند و داشته باشند. چند قدم جلوتر از آنها حرکت میکنم و حواسام به کتاب فروشیهای راسته خیابان است تا بلکه بتوانم کتابی بخرم و در زمانهای مُرده و مخصوصا قبل از خوابام آن را بخوانم. نگاه کردنام برای دستفروشان آشنا است و سمتام میآیند و میپرسند چه چیزی میخواهم و هر کتابی که بخواهم چاپی و کپی شده با کیفیت خواهند داشت. از ممنوع چاپ بگیر تا چاپ مجدد و تازهها. از کتاب به دست گرفتنام شاید فهمیده باشند به کتاب نیاز دارم. دورهام کردند و هر کدامشان حرفی میزنند. هرکی قیمتی میگوید، دیگری برای کم کردنِ رویِ آن یکی پایینتر میگوید. کم مانده دست به یقه شوند و در شلوغی خیابان همدیگر را به مُشت و لگد بگیرند. از فحش دادن و داد زدنهایشان تعجب کردهام. خواهرم صدایام میزند و با اشاره دستاش که از لایِ جمعیت بالا آمده اشاره میکند به مغازههای جلوتر برویم. من هنوز با تعجب عقب را نگاه میکنم و قدمهایام عکسِ جهتِ نگاه کردنام، به جلو حرکت میکنند. خاطره که این صحنهها را بارها دیده میگوید عادی است و زیاد تعجب نکنم. برای او بله، اما برای من اصلا!
نظرات کاربران درباره کتاب مجموعه داستان کوتاه سینما لالهزار