0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب مثل پر نشر انتشارات پرسمان

کتاب مثل پر نشر انتشارات پرسمان

کتاب متنی
نویسنده:
درباره مثل پر
فرزندِ آخر بودن امتیاز چندانی برای سودابه محسوب نمی­شد... داشتن پدر و مادری پیر و ناتوان، با هزار و یک جور بیماری، مسئولیتش را سنگین کرده بود... حسِ خوبِ جوانی و شادابی در مُحاصره­ی اضطراب­ها و نگرانی­های مربوط به پدر و مادر، رنگ باخته و معنایشان را برای سودابه از دست داده بودند... حس فرسودگی گاه تمام وجودش را پُر می­کرد... مثل پرستاری بود که بیشتر از توان و وظیفه­اش هوای بیماران را دارد!! از وقتی خودش را شناخته بود پدر و مادر فرسوده بودند...! انگار از همان ابتدا پیر و ناتوان به دنیا آمده بودند... سودابه هیچ تصویری از جوانی آن­ها در ذهن نداشت... عکس­های سیاه و سفیدِ آلبومِ قدیمی هم کمکی نمی­کردند... آن چهره­های شاداب و خوشحال برای سودابه بیگانه بودند!! چهره­های جوانی که سودابه هیچوقت ندیده بودشان! و یا حداقل اینکه به خاطرش نمانده بود!! صدای فرشته او را به میهمانی بازگرداند... فرشته: قهوه­ای بهت میاد... سودابه نگاهی به لباسش انداخت و گفت: راستش اصلاً به چیزی که قرار بود بپوشم فکر نکردم!! فرشته با موذیگری گفت: اشتباه کردی دیگه!! اگه می­دونستی یه آدم خوش­تیپ بهت گیر می­ده باز هم به لباست فکر نمی­کردی؟! سوابه با لاقیدی شانه بالا انداخت و گفت: ای بابا... این آدمی که می­گی میونِ این همه دلبر چرا باید به من گیر بده؟! فرشته: چراش و نمی­دونم... ولی فعلاً که داده!! تهِ دلِ سودابه مالش رفت... منظور فرشته را فهمید... لبخندی زد و خون به صورتش دوید!! ناهید رو به فرشته گفت: فرشته پاشو بریم پیش افسانه اینا... فرشته: تو برو... منم الآن میام... ناهید که دور شد سودابه گفت: چی شده امشب ناهید رهات نمی­کنه؟ فرشته همان­طور که از جا برمی­خاست گفت: نمی­دونم به خدا... حوصله­اشو ندارم... فریده اومد صدام کنید... سودابه: باشه... فرشته دور شد... صدای موزیک همه­جا را پُر کرد... و بلندتر از قبل سالن را به لرزه انداخت... میهمانی گرم و پر سر و صدا پی می­رفت... اما سودابه نمی­توانست همه­ی حواسش را جمعِ میهمانی کند، هرازگاهی نگاهی به ساعتش می­انداخت و ته دلش خالی می­شد! برای چندمین بار ساعت را نگاه می­کرد که صدایی کنارش گفت: «نگران چیزی هستین؟»
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
2.۸۸ مگابایت
تعداد صفحات
576 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۹:۱۲:۰۰
نویسندهمریم ریاحی
ناشرانتشارات پرسمان
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۶/۰۵/۲۵
قیمت ارزی
3 دلار
قیمت چاپی
28,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۲.۸۸ مگابایت
۵۷۶ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
3.7
از 5
براساس رأی 139 مخاطب
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
گیرا 🧲 (1)
5
41 ٪
4
27 ٪
3
9 ٪
2
7 ٪
1
14 ٪
80 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
3
خوش‌خوان 🪶
تلخ ☕️

در کل کتابیه که آدمو دنبال خودش می‌کشه و آدم یک روزه میشینه پاش و تمومش می‌کنه، اما خیلی اضافات داره و شایدا اگه ۱۰۰ صفحه هم بزنید جلو خیلی چیزی رو از دست نمیدین! بعد از همخونه این کتاب رو دوست داشتم و به نظرم از کسی می‌آید پخته‌تر بود، هرچند باز هم المانهای اغراق شده در رفتار و نگاه آدم‌ها دیده میشه. یک‌چیزی هم که علی رغم علاقم به قلم نویسنده ولی اذیتم می‌کنه در هر سه کتاب، عدم توضیح عقلانی کارها و اتفاقاته، یعنی گاها از اتفاقات صرفا میخواد نتایج خودشو بگیره و نه واقعیتی که نتیجه اون هست! به غیر این هم کلا در کتب نویسنده اشعار زیبا و کمتر خوانده شده متناسب با فضا را دوست دارم!

5

این کتاب احساسات زیبا و پخته ای داشت..گرچه بعضی شخصیت ها مثل هم خونه بود اما بیان عشق در این رمان خیلی زیبا بود و احساسات رو درگیر میکرد.اما ضعف هایی داشت..مثلا دو برادر سودابه چی شدن؟ سرگذشت یونس چی شد؟ ...... ولی کلا خانوم ریاحی قلم گیرایی داره.من بیشتر از همه رمان کسی می اید رو دوست داشتم.

4

کتاب خوبی بود اما خیلی غم انگیز بود و من هم خونه را خیلی بیشتر دوست داشتم.چون هم خونه توش اتفاقات جالب تری می افتاد هم لحظه های غم داشت هم لحظه های شاد.ولی مثل پر ریتم اش یکنواخت بود البته خیلی هم آموزنده بود اینکه آدم نباید برای فرار از زندگی سخت اش تن به ازدواج با کسی را بده که دوستش نداره.در هر حال من قلم خانم ریاحی را دوست دارم و مشتاق کتاب بعدی شون هستم.

4

واقعا ناراحت کنندس که بعضی ها چنین تزهای به قول خودشون روشنفکرانه ای!!!درباب عشق به خورد خودشون وبقیه میخوان میدن. که عشق وباید تواوج رهاکنی وگرنه گندمیخوره به طرفین!!!دیدم یه همچین ادمایی که میگن باازدواج،عشق تموم میشه! واقعا فاصله، تجربه بیهوده ایست واقعا. نثرکتاب روان بود وبنظرم اموزنده هم بود. من دوسش داشتم

2

اوائل کتاب خیلی یکنواخت بودو خیلی جذب نکرد ولی نیمه دوم کتاب که مادرش فوت کرد یکم بهتر شد سینا فقط میخاست خوب جلوه داده بشه ولی از نظر من یک ادم ضعیف بود اخر داستان هم خیلی سطحی تموم شد اصلا سینا از خودش که چی بهش گذشته حرفی نزد تکلیف برادرای سودابه هم مشخص نشد کلا رمان متوسطی بود ولی صدرصد از همخونه بهتر بود که اصلا واقعیت نداشت

1

متاسفانه اصلا از این کتاب راضى نبودم شخصیت مرد این داستان یه ادم کاملا ضعیف و بى اراده بود که داستان فقط سعى داشت خوب نشونش بده که ارزوى هر دختریه موضوع به شدت کلیشه اى بود جورى که از یه جایى به بعد داستان دیگه نیاز به خوندن نداشت

5

واقعا لذت برم. از ابتدا... کتاب در اوج بود تا انتها...واقعا با شخصیت های داستان زندگی کردم. جالب اینجاست که خود کتاب رو نتونستم پیدا کنم و بخرم و مجبور شدم از فیدیبو دانلودش کنم. ولی بعدش خوشحال شدم که اتفاقا اینجا پیداش کردم. ممنونم فیدیبو❤

5

قلم خانم ریاحی عالی هستش من بعد از خوندن همخونه مشتاق شدم کتاب های دیگر ایشون رو بخونم اما اصلا از هیچ کدوم از شخصیت های این کتاب خوشم نیومد به هیچ کدوم نمیتونم حق بدم. البته بگم که این کتاب رو هم در سه روز تمام کردم کشش داستان خیلی زیاده.

4

کاش نویسنده‌هامون برای بعد از ازدواج شخصیتها هم ایده‌ای داشتن و داستان رو تا حدی ادامه میدادن. همه کتابهای این مدلی فقط تا زمان دور بودن از همدیگه هستش. و بعدش .... هیچی

2

این کتاب رو خوندم کتاب خیلی طولانی بود اما احساس های یک زن به خوبی بیان کرده بود قهرمان مرد داستان سینا به نظر من خیلی مقصر بود در کل برای یبار خوندن بد نبود به نظر من تورن فیلد و هم خونه خیلی بهتر بودن

نمایش 70 نقد دیگر
3.7
(140)
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
٪50
10,000
5,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
مثل پر
مریم ریاحی
انتشارات پرسمان
3.7
(140)
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
٪50
10,000
5,000
تومان