از زندگی خود دور هستید. مثل همیشه، اینطور نیست؟ وضعیتی عادّی، پیشپاافتاده. بدن به تنهایی با جهش سن به سوی زوال سیر میکند. و در پس حیات رگها، ضعفی است و خاکستری دلتنگی است: دلتنگیِ روح. بیمار، بله. بیشک: بیمار. نام حقیقی بیماری، کودکی است. بیماریای که به خودی خود علاجناپذیر است. این بیماری نام دیگری نیز دارد: زندگی. منظور بههیچوجه زندگی درونی، یا زندگیای پنهان، یا فضای روشنی در جنگل نیست که لحظهای دور از دسترس باشد و بتوان هنگام صبح روشن وارد آن شد. فقط یک بیماری است، همین، و آگاهیای که شما از آن خواهید داشت همزمان آگاهی از ناکارایی عمیق همه درمانها خواهد بود.
روزی، در این غیبت یکنواخت، مزمن، این نامهها را دریافت خواهید کرد، این سه نامه را. ظاهر آن مانند یک کتاب خواهد بود. نویسنده شما خواهید بود، یعنی یک نفر دیگر. یک رهگذر. یک سایه دور. هیچکس...