مشکلی که فرهنگ غیر دینی مدرنیته برای جوانان امروزی ایجاد کردهاست آن است که جوانان فکر میکنند دین در عین خوب بودن، مربوط به گذشته است و عتیقهی گرانبهایی است مربوط به دیروز، بدون آنکه چراغی باشد که در ظلمات امروز بتواند راه زندگیکردن صحیح را در جلو بشر امروز بگشاید. ولی وقتی فهمیدند حقیقت از کوهها پایدارتر است و با استدلال عقلی به حقانیت عقاید دینی پی بردند، متوجه میشوند آنچه رفتنی است افکار دنیایی است و نه الهیات آسمانی، در آن صورت نسبت و رابطهی خود را با دین - بر خلاف انتظار فرهنگ مدرن- تغییر میدهند و سخن نویسنده آن است که تا نسبت انسان با دین تصحیح نشود جایگاه دستورات دینی را در زندگی نمیشناسد، به دین احترام میگذارد ولی به آن عمل نمیکند.
از طریق استدلال در امر نبوت و امامت و توجه به حقیقت آنها، نسبت انسان با فرهنگ مدرنیته که تنها بر امیال بشر استوار است، تغییر میکند و دیگر سعی نمیکند دین را به موزه بسپارد، بلکه آنرا غذای امروز جان خود به حساب میآورد و این کتاب این وظیفه را به عهده گرفته است.