سلام. بیا تو. روی اون پادری خوشآمدی واینَسّا. آخه خوابه و اگه بیدارش کنن، عصبانی میشه.
راستش به نظر من این اصلاً پادری نیست. یه پرتوماهی زهردارِ پشمالوئه که آمده تو ساحل. باشه، بفرما روش وایسا ببین چه کارِت میکنه.
آخ. بیدارش کردی... هان؟ آوو، نیشش خیلی درد داره. چرا جیغ و داد نمیکنی؟ چند تا جیغ بکش شاید دردت ساکت بشه.
حالا همینجور که داری جیغ میکشی، بیا تو. به دفتر ترس و لرز خوش آمدی. من آر. ال. استاینم و کتابهامو اینجا مینویسم.
اون بزمجههای سمی رو که آب از لب و لوچهشون راه افتاده، از سر راهت کنار بزن. دیگه واقعاً وقتشه که بدم اینجا رو تمیز کنن.
نه، اونجا نشین. اون که مبل نیست، پدربزرگ منه. الان خاکهای روشو پاک میکنیم تا بهتر ببینی. نگاه کن. گمانم داره لبخند میزنه. وای، نازی.
میبینم که اون پوسترهای تحت تعقیبِ روی دیوارو خیلی پسندیدی! اون پوسترها ترسناکترین، چندشآورترین و خشنترین بدجنسهای دورانو معرفی میکنن. این شخصیتهایی که عکسشونو توی پوسترها میبینی، تحت تعقیبترین شرورها، در خواستنیترین کتابهای مجموعهی ترس و لرز هستن.
هان؟ اون یارو که ریختش مثل دیوونههاست و لباس عوضی و شنل پوستپلنگی تنِشه و پوتین زردِ پَردار پوشیده رو میگی؟ بله، البته که عکسش تو پوستر تحت تعقیبه.دکتر میم تحت تعقیبترین دیوونهی سیارهی زمینه.
چرا اینقدر بد و شروره؟ یه پسر به اسم ریچارد دریزِر داستانو مو به مو برات تعریف میکنه. خیلی ترسناکه ـ بهخصوص وقتی که ریچارد دید به آخرِ دنیا رسیده!
بفرما. داستانو شروع کن ـ البته اگه جِگرشو داری. دکتر میم تو مطبش منتظرته!