کتاب «آتش و یخ» با عنوان انگلیسی « Fire and Ice» برای اولین بار در سال 2014 منتشر شد. این کتاب، کتاب چهارم مجموعهی «روح حیوانی» است. این مجموعه در 7 جلد نوشته شده و نگارش هریک از قسمتهای آن را یک نویسنده برعهده داشته است. جلد اول این مجموعه با اسم «زادهی وحش»، جلد دوم «صید»، جلد سوم «پیوند خون»، جلد پنجم «طغیانگر»، جلد ششم «افت و خیز» و جلد هفتم «درخت ابدی» دارد.
ماجراجویی 4 نوجوان در کتاب چهارم همچنان ادامه دارد. داستان زادهی وحش زندگی نوجوانانی راروایت میکند که طی یک مراسم سنتی موفق میشوند روح چند حیوان را احضار کنند. یک شاهین، یک پلنگ، یک گرک و یک پاندا در مسیر زندگی این 4 نوجوان قرار میگیرد و مسیر زندگی آنها و دنیا را برای همیشه تغییر میدهد. در این قسمت داستان از نگاه گراتون آغاز میشود. او از زندان فرار میکند. در همین حال تیم سامیس به شهری دورافتاده در شمال اورا میرسد و حوضچهی زندگی ابدی را پیدا میکند.
کتاب آتش و یخ از 16 فصل تشکیل شده که 10 فصل ابتدایی آن عبارتند از:
فصل اول: گراتون
فصل دوم: سرقت
فصل سوم: سامیس
فصل چهارم: پیا
فصل پنجم: آیدانا
فصل ششم: سفر پرمخاطره
فصل هفتم: قطب نما
فصل هشتم: آردو
فصل نهم: شهر یخی
فصل دهم: منجمد
شانون هیل نویسندهی داستانهای فانتزی برای نوجوانان و جوانان است. او 26 ژانویه 1974 است و در ایالت یوتا ایالات متحده به دنیا آمد. شانون هیل از دوران نوجوانی به مطالعه، نوشتن و بازیگری علاقهی زیادی داشت او نمایشنامه مینوشت و آن را با دوستان خود اجرا میکرد. اولین تلاشهای او برای نوشتن داستانهای فانتزی به سن 10 سالگی باز میگردد. او قهرمان داستانهای خود بود.
او تحصیلات خود را در دانشگاه یوتا در رشتهی زبان انگلیسی و تئاتر ادامه داد و در رشتهی نویسندگی خلاق در از دانشگاه مونتانا فارغ التحصیل شد. او پیش از آنکه به طور تمام وقت به نویسندگی بپردازد، شغلهای مختلفی را تجربه کرد.
اولین اثر شانون هیل در سال 2003 منتشر شد. او برای چاپ این اثر بارهای از سوی ناشرین مختلف با جواب منفی روبهرو شد. کتاب «دخترک غاز» بر اساس افسامهی مورد علاقهی هیل با همین نام است. این کتاب توانست عنوان ده رمان برتر نوجوانان را از آن خود کند. «دخترک غاز» اولین جلد از مجموعهی «بایرن» است.
«آکادمی شاهزاده خانمها» از دیگر مجموعههای شانون هیل است که مورد توجه مخاطبین قرار گرفت. این اثر در لیست کتابهای پرفروش نیویورک تایمز قرار گرفت و نشان «نیوبری» را از آن خود کرد.
از دیگر آثار شانون هیل میتوان به کتابهایی که او برای گروه سنی بزرگسال نوشته است، اشاره کرد. این کتاب با اسم «آستلند» منتشر شد. او همچنین نگارش فیلمنامهی اقتباسی این فیلم سینمایی را برعهده داشت. از آثار شانون هیل که به فارسی ترجمه شده است میتوان به مجموعه «شاهزادهی سیاهپوش» و کتاب «هزاران روز خاطره» اشاره کرد.
شانون هیل به همراه همسر و 4 فرزند خود در آمریکا زندگی میکند. او فرزندانش را الهامبخش داستانهای خود میداند.
«فرزام حبیبی اصفهانی» ترجمهی کتاب «آتش و یخ» را بر عهده داشته و انتشارات بهنام آن را در سال 1395 منتشر کرده است. «فرزام حبيبی اصفهانی» متولد سال 1332 است و ترجمهی آثار بسیار متنوعی در کارنامهی او به چشم میکند فرزام حبیبی مترجم زبان انگلیسی و فرانسه است و کتابهای با موضوع مدیریت، روانشناسی و داستانهای فانتزی را به زبان فارسی ترجمه کرده است. از ترجمههای دیگر او میتوان به کتابهای «سفر بخیر آقای رئیس جمهور»، «راز سایه» و «هوای تازه» اشاره کرد. نسخهی الکترونیک کتاب «آتش و یخ» در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
اسیکس رفته بود. همه در میدان شهر جمع شده و اسلحه به دست، کنار روح حیوانیشان ایستاده بودند. رولن احساس میکرد که کاملا لخت است و برای همین بود که دستانش میلرزیدند و برای همین بود که دهانش خشک شده بود و به همین دلیل حاضر نمیشد به آن زن با کلاغ زاغیاش نگاه کند. او هیچ دلیل دیگری برای خودش نمیآورد.
وقتی کسی به او نگاه نمیکرد، او پشت خانهای خزید و شروع کرد به چرخیدن در حلقهی داخلی حصار روستا.
او هیس هیس کنان گفت: «اسیکس، اسیکس، خواهش میکنم بیا.»
رولن نمیتوانست آن شاهین را سرزنش کند. چرخیدن در اطراف هنگامی که انتظار میرفت همه به سوی دردسری بزرگ، گام بردارند. او در خیابانهای دردسر آفرین کونکوربا آموخته بود: حرکت کن. یه جا بایستی، گردن کلفتها پیدات میکنن. تورو له میکنن. به خاطر دزدیدن یه مشت قراضه یا یه تیکه نون که پیدا کردی؛ تورو میکشن.
رولن این را آموخته بود. آرزو میکرد که اسیکس، گه گاهی آن دوروبرها پیدایش شود و به شهرت او به عنوان جنگجویی شجاع با یک روح حیوانی دنبالش، بیفزاید. در خیابانها، اگر بیآزار به نظر برسی، باید آشغال بخوری.
دوباره زیر لب گفت:«اسیکس!»
صدایش میلرزید. ضایع شدنش در رویارویی با شین - که او را آزارمی داد.
این غیرممکن بود. او میدانست که این غیرممکن است. اما آن زن، کاملا.. رولن سرش را به علامت نفی تکان داد. از دست خودش عصبانی بود که با دیدن چهرهای که به نظرش آشنا میآمد. این چنین بهم ريخته بود.
رولن پشت یکی از آن خانههای قابل تحسین، اما مسخره خزید که کرکرههایش کاملا کنده کاری و رنگ شده بودند. هنگامی که صدای پایی را شنید که از سمت دیگر میآمد.
انتظار داشت تا یکی از آن آدمهای بلند قامت؛ عضلانی، موطلایی و زیبا را ببیند که از آن مسیر عبور میکند.
اما او بود.
موهای آن زن، به سیاهی بالهای کلاغ زاغیاش بود. ضخیم و صاف که تا بالای کمرش امتداد یافته بود. چشمانش، تیره و درشت بودند. پوست بدنش, قهوهای، همچون نانی خوش پخت و صورتش پهن بود. نفسش در سینهاش میپیچید که از نظر رولن، حالتی زیبا بود. و چهرهاش زیباترین چیزی بود که رولن سالهای سال در این دنیا دیده بود.
و برای سالهای بعد، چهرهاش تصویری بود که رولن نمیتوانست در جمعیت کونکوربا جستجو نکن. هر روز، تمام وقت و سالیان سال، رولن آرزوی او را داشت. اما مرده بود و رولن اطمینان داشت.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۱۸ مگابایت |
تعداد صفحات | 212 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۰۴:۰۰ |
نویسنده | شانون هیل |
مترجم |