تعریف «انسان» میتوان گفت از مشکلترین مسائل معرفتی در قلمرو انسان شناسی می باشد و هر کس نیز براساس جهان بینی خاص خود، او را مورد مطالعه قرار داده و تعریف کرده است. دانشمندان رشتههای گوناگون علمی در شرق و غرب جهان، تلاشهای زیادی برای شناخت انسان کردهاند.
از جمله این که، برخی انسان را «موجودی ناشناخته» دانستهاند برخی دیگر معرفتشان از حدود جسمانی انسان فراتر نرفته و بعد روحی و مجرد او را انکار کردهاند. ولی سرانجام همانها اعتراف کردهاند که انسان را آن گونه که باید یعنی موجودی مرکب از روح و جسم نشناختهاند و حتی مشهورترین تعریفی که از طرف دانشمندان علم منطق برای انسان شده است، خالی از اشکال نیست.
در منطق انسان به حیوان ناطق تعریف شده است. در حالی که از لحاظ منطقی این تعریف برای تمیز انسان از سایر حیوانات تعریفی کامل است. اما چون از منطق فراتر رویم و به کتب حکمت بالاخص حکمت متعالیه و هم چنین صحف عرفا برسیم، تعریف منطقی را امضاء کرده و انسان را حیوان ناطق یعنی جانور گویا میشناسیم. لکن این فرق را دارد که دارای قوهای است که هرگاه آن دارائی و قابلیت را به فعلیت برساند، انسان حقیقی و واقعی خواهد بود.