(نسخه pdf)
بیرون باع مئشه پشت کوهای ساری داغ
بامدادان خورشید خون می زاید!
با اشعهی خود میپراکند
شفق ها در برگ و روشنایی ها در آب.
خورشید سرخ جادویی ازلی است
که آتش ها و توفان ها از اوست.
خونمان نشانی از این آتش دارد
که به توفانهامان رهنمون میشود...