(نسخه pdf)
صدایش می زنند
در گوشش می گویم: نترس
مادر برایت لالایی می گوید
باران برایت ترانه می خواند.
چیزی نمی گوید
ابر سفید پرواز
بر گونه های نرمش
می آید.
ابری در چشمانم می روید.
ابری که اشک های جهان را دارد
ابری که از غرور نمی بارد
صدای بستن در
در جانم می ماند
صدای لالایی...