سخنگوئی هنری است متعالی که بی واسطه باهوش و ذوق انسانی مربوط میگردد به همین جهت گفته اند: سخنگو همچون آئینه ایست در برابر جامعه و به منزله ی روحی است در پیکر اجتماع. سخنگو عاشق است و حقیقت را می ستاید منِ سخنگو منِ اجتماعی است نه منِ فردی، به همین دلیل باید متعهد و مسئول باشد. او به فضای عاطفی انسانها راه می یابد و از خیابانهای عینی و تجربی تاریخ عبور می کند و هرچیزی را به پای تجربه می گیرد. او به مدد الهام بدون اینکه در برج عاج بنشیند در یک ارتفاعِ معنوی با اشیاء محیط خود با انسانها نوعی رابطه ذهنی پیدا می کند.
جوهر اندیشه ی سخنگو رنگی است در نقاشی نه رنگرزی که این امری است خدادادی.
حسد چه می بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر اهل سخن خدا داد است
هنر گوینده بیان افکار و احساسات بوسیله ی کلمات است کارش تلاش هنرمندانه است در قالب الفاظ و پیام رسانی.