کتاب نظریه فراغت را بدون تردید باید از مهمترین آثار نظری روژک در معرفی رویکرد فرهنگنگرانه به فراغت نگریست. از نظر او بسط عرصه فرهنگی، اهمیت کار بهمثابه علاقهمحوری زندگی در جامعه معاصر را کاهش داده است و درنتیجه مفهوم جامعه پس از کار میتواند آزادی افزونتری را برای فرد در ایجاد فراغت بیشتر فراهم سازد. روژک در غالب آثار خود تلاش کرده دایره مفهومسازیها، رویکردها و دستورکارهای مطالعات فراغت را گسترش دهد و آن را با طیف متنوعی از پدیدههای اجتماعی و اقتصادی پیوند زند که در نگاه نخست و با تصورات سنتیتر از آن تشابهی به فراغت ندارند.
در نگاه روژک، فراغت توأمان دربرگیرنده فعالیتهای مولد و غیرمولد، الهامبخش و غیرالهامبخش، جدی و غیرجدی و مستمر و منقطع است. به همان سان روژک ابزارهای مفهومی و نظری را در تحلیلهای خود به کار میگیرد که هم ملهم از رویکردهای نظری کلاسیک و هم وامدار رویکردهای ترکیبی و متأخر است. رویکرد متمایز و جدیدی که روژک در سالهای اخیر در پی بسط آن بوده و در کتاب حاضر نیز به آن میپردازد، تحلیلی از صورتهای کنش فراغتی است که توأمان دربرگیرنده نظریه، عمل و اخلاق است.