آخدا، وقتی ما غدّاره میکشیدیم یه محلّه قرق میشد، حالا حریف این دل دو انگشتی نیستیم و شده آتیش بیار معرکه.انگار کار دل ما فقط عاشقیه و غیر این بیکاره. ما شدیم عین کبوتری که جلوش چاه و بالاسرش شکارچی با تفنگتو عشق همیشه یکی حکم میکنه و اون یکی میره زندون. ما که آب خنک خوردهایم آخدا، چقده باید دل ما مجازات بشه؟