از نصیحتهای دبیر ادبیاتشان فهمیده بود، باید کتابهای خوبی باشند. دبیر گفته بود نوشتههای آن نویسنده به هیچ وجه برای دانشآموزان مناسب نیست. حالا که کتابها را به بهایی نسبتاً گران از بساطی کهنهفروش گیر آورده و یک شب تا صبح همهشان را ورق زده بود، لجش درآمده بود. به خودش فحش میداد که چرا به حرف آقای دبیر گوش نداده؛ چون هیچیک از داستانهای آن نویسنده خاکتوسری نبودند.