زمانی که عاشق میشویم همهی سعی خود را میکنیم تا این عشق به تحقق واقعی برسد. از هیچ تلاشی کم نمیگذاریم و همهی نیرویمان را برای رسیدن میگذاریم. اما همیشه همهچیز آنطور که ما تصور میکنیم پیش نمیرود. این خاصیت عشق است که همیشه برای غافلگیری آماده است. گیوم موسو در رمان همین حالا روایتی از یک عشق دارد. او داستانی عاشقانه، غافلگیرکننده و معمایی را برای خواننده بازگو میکند.
کتاب همین حالا رمانی است نوشتهی گیوم موسو که در سال 2015 منتشر شد. این کتاب در سال 1396 در ایران با ترجمهی سعیده بوغیری از سوی انتشارات البرز راهی بازار نشر شده است. گیوم موسو در این کتاب داستان دختری به نام لیزا را روایت میکند که عاشق بازیگری است. لیزا برای امرار معاش و تامین هزینههای تحصیل در رشتهی هنرهای نمایشی در کافهای در منهتن نیویورک کار میکند. شبی لیزا در کافه با پسری به نام آرتور کاستلو آشنا میشود. آرتور پزشک جوانی است که در اورژانس کار میکند. از نظر لیزا او مردی تمام عیار است و با دیگران تفاوت دارد. لیزا میداند که آرتور شبیه هیچکس نیست پس در شهر بزرگی مثل نیویورک مردهای جوانی مثل آرتور هستند. لیزا همهی سعی خود را میکند تا آرتور عاشق او شود. لیزا در این مسیر هر خطری را به جان میخرد تا آرتور به او علاقهمند شود. اما لیزا از هویت واقعی آرتور بیخبر است تا زمانی که آرتور حقیقت وحشتناکی را فاش میکند. حقیقتی که مانع عشق لیزا میشود. گیوم موسو در این داستان تمام مهارت خود را به کار برده تا با کنار هم گذاشتن اتفاقاتی غیرقابل تصور که در دل شهر بزرگی مثل نیویورک میافتد رمانی فراتر از انتظار مخاطب ارائه کند.
کتاب همین حالا پنج فصل دارد که نویسنده هر فصل را با جملهای از فردی معروف آغاز میکند. همچنین موسو در مقدمهی کتاب جملهای از نویسندهی معروف ژانر وحشت نویس «استیون کینگ» آورده که: «عشق دندانها و گزشهایی دارد که هرگز بهبود نمییابد.» در این داستان هم بهنوعی میتوان دید که موسو در داستانهایش شبیه کینگ عمل میکند. او در این داستان از عنصر تعلیق به شکل هوشمندانه و خلاقانه استفاده کرده است بهطوری که خواننده میخواهد رمان را بدون هیچ توقفی تا صفحه آخر بخواند.
گیوم موسو رماننویس فرانسوی متولد 1974است. او بیش از 10 عنوان رمان نوشته است و دو بار برنده جایزه بوده است. در سال 2005 موسو در ایتالیا برنده جایزه رمان عاشقانه برتر را کسب کرد و در سال 2004 جایزه بهترین رمان سازگار با سینما را گرفت.
موسو از کودکی با ادبیات آشنا شد. او از 10 سالگی کتاب خواندن را به شکل جدی شروع کرد. زمانی که عمدهای از تعطیلاتش را به دلیل شغل مادرش در کتابخانه شهرداری میگذراند آنجا بود که شروع به خواندن ادبیات کرد. در دوره جوانی مدتی را در شهرهای نیوجرسی و نیویورک آمریکا زندگی کرد، این تجربه زندگی در آمریکا تاثیر به سزایی در ادبیات و زندگیاش گذاشت. او زمانی که از آمریکا به فرانسه بازگشت ایدههای زیادی برای نوشتن در سر داشت. در همین زمان موسو به تحصیل در رشته علوم اقتصادی مشغول شد و تدریس در مراکز مختلف را شروع کرد.
اولین رمانش را در سال 2001 با نام «اسکیدامارینک» منتشر کرد. پس از انتشار کتاب اولش موسو دچار سانحه رانندگی شدیدی شد و تجربه تصادف او باعث شد رمان «و بعد» را که روایت زندگی مردی است که از مرگ بازگشته است، را بنویسد. «و بعد» بسیار موفق شد، بیش از یک میلیون نسخه از آن در فرانسه به فروش رسید و به 23 زبان مختلف نیز ترجمه شد. فیلمی با همین عنوان از رمان اقتباس شد که کارگردانی آن را «گیلز بوردوز» بر عهده داشت. موفقیتهای رمانهای گیسو در فرانسه ادامه یافت و در سال 2012 او جایزه شوالیه هنر و ادبیات فرانسه را کسب کرد.
تو آنجا خواهی بود؟، چون دوستت دارم، دختر کاغذی، ندای یک فرشته، 7 سال بعد، سنترال پارک و فردا عناوین دیگر رمانهای موسو هستند. از کتابهای موسو بیش از 22 میلیون نسخه در سراسر دنیا فروخته شده است بهطوری که او را به یکی از پرفروشترین نویسندههای فرانسه تبدیل کرده است. گیوم در کشور «کره» هم خیلی پرطرفدار است و هر کتاب او دارای فروشی بالاتر از یک میلیون نسخه در کره جنوبی است. او به مدت 4 سال پرفروشترین نویسنده فرانسه بود.
نخستین شنبه ماه ژوئن، پدرم سر ساعت ده صبح سرزده به خانه من آمد. او مقداری نان جنوا و کانولی لیمویی که دستپخت همسرش برای من بود، با خود آورد. سپس، طوری که انگار در خانه خودش بود، دستگاه قهوه ساز را روشن کرد و گفت: «می دونی چیه آرتور؟ شاید بتونیم امروز رو دوتایی در کنار هم بگذرونیم. »
از سال نوی گذشته او را ندیده بودم. همین طور که آرنجم را به میز آشپزخانه تکیه داده بودم، به بازتاب چهرهام در بدنه فلزی دستگاه برشته کن نان نگاه میکردم. ریش، صورتم را نحیفتر نشان میداد، موهایم ژولیده و پای چشمهایم گود افتاده بود. همه اینها به دلیل کمخوابی و افراط در مصرف نوشیدنی سیب بود. یک تیشرت کهنه بلو اویسترکالت و شلوارک رنگ و رو رفته بارت سیمسون پوشیده بودم. تی شرت را در سالهای دبیرستانم خریده بودم. شب پیش، پس از چهل وهشت ساعت نوبت کاری، همراه با ورنیکا بلنیسکی، جذاب ترین پرستار بیمارستان عمومی ماساچوست که کمتر از دیگران مردمگریز بود، به رستوران زاتری رفته و چند لیوان اضافه بر سازمان، نوشیده بودم.
زن زیبای لهستانی بخشی از وقت خود را با من گذراند؛ اما خوشبختانه، یکی دو ساعت بعد بسته کوچک گیاه مخدر و کاغذ سیگارش را برداشت و رستوران را ترک کرد و به این ترتیب، از برخورد شدید با پدرم جان به در برد. پدرم یکی از کله گنده های بخش جراحی بیمارستانی بود که هردوی ما در آن کار میکردیم.
فرانک کاستلو درحالی که قهوهای غلیظ جلوی من میگذاشت، گفت: «یک اسپرسوی دوبل، بهترین تازیانه برای شروع روزی تازه ست.»
سپس پنجرهها را باز کرد تا هوای داخل سالن که بوی تند حشیش در آن مانده بود، عوض شود، اما از هرگونه تعبیر و تفسیری در این باره خودداری کرد. من، درحالی که گوشه چشمی او را برانداز میکردم، نان شیرینیها را با سروصدا میجویدم. او دو ماه پیش، پنجاهسالگیاش را جشن گرفته بود، اما به علت آن موهای سفید و چروکهای صورتش، بهراحتی ده پانزده سال بیشتر نشان میداد. با این همه منش زیبا، خطوط چهره منظم و چشمهای آبی آسمانیاش را که به پل نیومن مشابهت داشت، حفظ کرده بود. آن روز صبح کت و شلوار مارکدار و کفشهای راحتی سفارشیاش را کنار گذاشته و به جای آن، یک شلوار قدیمی خاکی رنگ، یک پلوور ساییده شده شبیه پلوور رانندههای کامیون و یک جفت کفش سنگین چرمی ضخیم شبیه کفشهای کارگران ساختمانی پوشیده بود.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب همین حالا اثر گیوم موسو بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی ادبیات داستانی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۶۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 320 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۰:۴۰:۰۰ |
نویسنده | گیوم موسو |
مترجم |