«همه جا ساکت بود، لحظهای فکر کردم باید مرده باشم؛ اما بعد صدای جیغ وحشتناکی شنیدم. نمیدانم صدای چه کسی بود و از کجا میآمد. فقط میدانستم که صدای خودم نیود. چون اوضاع خیلی بدی نداشتم؛ اما نمیتوانستم از جایم تکان بخورم. گردنم به شدت درد میکرد و خون گرمی روی صورتم حس میکردم.» اینها جملاتی است که کاترین کرافت رمان «دختری که گذشتهای نداشت» را با آن آغاز کرده است. تریلری که نویسندهاش را به شهرت زیادی رساند و در کمتر از یک سال بیش از یکمیلیون نسخه از آن فروش رفت. این کتاب کتابی نیست که بتوانید تصمیم بگیرید آن را زمین بگذارید، اگر خواندن آن را آغاز کنید تا پایان ذهنتان آرام نخواهد گرفت و کاترین کرافت جوری آن را به پایان رسانده است که هیچکس حتی نمیتواند تصورش را بکند.
دختری که گذشتهای نداشت سال 2015 نوشته شد. این رمان تریلری رازآلود است که بوک ریویو آن را با جملهی «یکی از بهترین کتابهای سال» توصیف کرد. روی جلد رمان نوشتهشده است: «هر فردی رازی دارد» اما راز شخصیت اصلی این داستان رازی معمولی نیست. لیا رازی با خود دارد که زندگیاش را تحت تأثیر شدید قرار داده و دیگر نمیتواند مانند آدمهای عادی زندگی کند. کاترین کرافت این داستان را با توصیفاتی دقیق و جذاب نوشته است و توانسته احساس شخصیت اول داستانش را به مخاطب انتقال دهد. رمان داستانی ساده و روان دارد و خبری از اتفاقات خارقالعاده در آن نیست، نویسنده تنها توانسته است ذهن و روان مخاطب را درگیر کند و او را به چالش بکشد. دختری که گذشتهای نداشت رمانی سرشار از تعلیق و دلهره است و هر کسی را برای دانستن پایانش بیتاب میکند.
کتاب دختری که گذشتهای نداشت پس از انتشار نقدهای مثبت زیادی را به خود جلب کرد و رسانههای زیادی دربارهی آن اظهارنظر کردند. سایت لایبراری ثینگ دربارهی این کتاب نوشته است: «این کتاب از آن کتابهایی است که شما را مجبور میکند فقط چند صفحهی دیگر بیشتر بخوانید.»
لیا میلز دختری است که از گذشته میگریزد و درعینحال در آن زندگی میکند. روزی درگذشته اتفاقی در زندگی او رخداده که تا امروز همهچیز را تحت تاثیر قرارداده است. راز لیا هرچه که هست او را از زندگی اجتماعی دور نگهداشته و باعث شده است نتواند دوستانی برای خود داشته باشد و مانند آدمهای عادی معاشرت و تفریح کند. این ماجرا ادامه دارد تا زمانی که او با جولیان آشنا میشود. ورود جولیان اثرات عمیقی در زندگی او میگذارد و لیا جرئت میکند که حق دارد یک زندگی عادی و معمولی داشته باشد؛ اما همهچیز به همینجا ختم نمیشود. زندگی نقشهی دیگری برای او کشیده است. در چهارمین سالگرد آن اتفاق لیا از آدمی ناشناس کارتی دریافت میکند. کارتی که نشان میدهد کسی آن بیرون حقیقت را میداند، کسی که میخواهد زندگی لیا را نابود کند و تا به هدفش نرسد دست بر نخواهد داشت. همه رازی با خود دارند، اما راز لیا کشنده است...
پدر و مادرها همچون مور و ملخ به مدرسه آمده بودند. همهجا سروصدا! بود؛ اما به آدام گفتم: «خوبه که اینجا شلوغه!» همانطور که سرگرم گفتوگو با آموزگاران بودند. ما هم فرصت داشتیم گوشهای برویم و تنها باشیم. احتمالاً باید تا محل قفسه لباسها میرفتیم؛ اما مهم نبود. باید با آدام حرف میزدم و زمانش همین امشب بود. خیلی وقت بود که امروز و فردا میکردم.
قرار بود که همدیگر را ساعت پنج ونیم در ساختمان علوم ببینیم. دیر کرده بود و ساعت ده دقیقه به شش بود. هیچکس آن دوروبر نبود. صدای حرف و پای آدمها را که از پیادهرو نزدیک ساختمان رد میشدند، میشنیدم؛ اما صدای پای آدام نبود. البته هميشه هم کفش اسپرت میپوشید و صدایی نداشت. همهجا را نگاه میکردم. میدانستم قایم میشود و یکدفعه میپرد روی من تا مرا بترساند.
بیرون بسیار سرد بود و ژاکت کتانی من برای هوای ژانویه خیلی نازک بود؛ اما ژاکت شیکی بود. اگر آدام زود برسد. زیاد سرما اذیتم نمیکند. باید آرام باشم. میدانم که همه آموزگارها پیش پدر و مادرم از من تعریف میکنند. آقای آتلر، آموزگار درس زیستشناسی، چندان از ایموژن راضی نبود. من هم خیلی درس زیستشناسی را دوست نداشتم؛ اما میکوشیدم نمره خوبی بگیرم. باید پس از دانشگاه. شغل خوبی پیدا کنم.
باید کاری میکردم. از یک سوی ساختمان بهسوی دیگر راه میرفتم؛ پشت سرم را هم نگاه میکردم که کسی مرا نبیند. قدمهایم را میشمردم، دویست و پنجاهوهفت. آدام همچون روح ظاهر شد؛ آرامآرام.
دهانم را باز کردم که از دیر کردنش گله کنم؛ اما او پیشدستی کرد.
«زنیکه عوضی.»
نیازی نبود بپرسم که درباره چه کسی حرف میزند.
«اين بار خیلی پاش رو فراتر از حدش گذاشته. باورت می شه الآن چی کار کرده؟»
اگر میدانستم هم باید ساکت میماندم تا اجازه بدهم خشمش را خالی کند. دیگر عادت کردهام. از وقتی او را شناختهام همینطوری بوده است. فکر میکردم سال دهم تنها چیزی که موضوع حرف او بود. خانم هولیس بود؛ اما الآن وضع بدتر شده بود. میدانم که دانشآموز موردعلاقه خانم هولیس نیست؛ اما خانم هولیس خیلی هم به او اهمیتی نمیدهد که زندگیاش را درگیر چنین دانشآموزی بکند...
کاترین کرافت نویسندهی انگلیسی تریلرهای روانشناختی است. او اهل واتفورد است اما در گیلفورد بزرگشده است. کاترین کرافت تا مقطع کارشناسی ارشد درسخوانده است و مدرک خود را در رشتهی هنر رسانهای دریافت کرده است. او پیش از آنکه بهعنوان نویسنده مشغول به کار شود در مدرسه ادبیات انگلیسی تدریس میکرد. او بعدها وقتی نوشتن به بخشی جدی و جدانشدنی از زندگیاش تبدیل شد این شغل را کنار گذاشت تا تمرکزش را از دست ندهد.
او بیشتر شهرتش را مدیون رمان دختری که گذشتهای نداشت است که نام او را سر زبانها انداخت. بهجز این کتاب او بین سالهای 2013 تا 2018 رمانهای دیگری هم نوشته است که با استقبال مخاطبان مواجه شدهاند. رمان «پشت درهای بسته» سال 2013، «غریبهای در میان» سال 2014، «دختری که گمش کردی» سال 2016، «وقتی تو خواب بودی» سال 2016، «دروغهای خاموش» سال 2017 و «هشدار» سال 2018 دیگر آثار این نویسندهاند.
دختری که گذشتهای نداشت بهسرعت بهعنوان یک تریلر کمنظیر در سراسر جهان معروف شد. در ایران نیز فرانک سالاری که رمانهای زیادی را از این ژانر ترجمه کرده و کتابهایی مانند «مهمان ناخوانده»، «دختر قبلی» و «غریبهای در خانه» را در کارنامه دارد به فارسی برگردانده است. انتشارات البرز این کتاب را سال 95 درحالیکه مدتزمان زیادی از انتشار نسخهی اصلی آن نگذشته بود روانهی بازار کتاب ایران کرد.
جواب مشخصی برای این سؤال وجود ندارد. شاید بتوان گفت برای همه. برای هر آدم کتابخوانی که داستانهای مهیج را دوست دارد. دختری که گذشتهای نداشت تریلری پر از تعلیق است و خواننده را بهشدت به خود جلب میکند. این کتاب یکی از کتابهایی است که خوانندهاش را از محیط بیرون میکشد و به فضای کتاب میبرد. نویسندهی این کتاب رمان جذابی خلق کرده است که قابل زمین گذاشتن نیست. رمانی که کسانی که داستانهای دلهرهآور را دوست دارند عاشقش خواهند شد. اگر یکی از طرفداران رمانهایی مانند «دختر قبلی»، «دختر گمشده» یا «دختری در قطار» هستید این رمان جذاب بهترین انتخاب برای شماست. رمانی که حال و هوایتان را عوض خواهد کرد و شما را به سفر در مغز نویسندهای فوقالعاده میبرد.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب دختری که گذشتهای نداشت اثر کاترین کرافت با ترجمهی فرانک سالاری است. خرید و دانلود کتاب الکترونیکی این اثر در همین صفحه ممکن است...
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۷۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 376 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۲:۳۲:۰۰ |
نویسنده | کاترین کرافت |
مترجم | فرانک سالاری |
ناشر | انتشارات البرز |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The girl with no past |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۱۲/۰۷ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 25,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب تموم شد و متاسفانه تا آخرش هم نظرم رو جلب نکرد. شخصیت اصلی داستان به شدت بدون اعتماد به نفس و ضعیف بود و تا آخر کتاب هیچ تغییری نکرد، موضوع اصلی کتاب معمایی و جالب بود و میتونست خیلی خیلی بهتر از این باشه ولی بنظر من خوب پرداخت نشده بود. منو یاد کتابهای کم مایه ای مینداخت که دوران نوجوانی میخونه آدم
دلیل اینکه ۵ستاره بهش ندادم به خاطر این بود که انگیزه پسر داستان(آدام) رو آخر نفهمیدم. ولی در کل خیلی پرجاذبه بود و متن روان خوبی داشت و نمیتونستی کتاب رو بذاری زمین! یکی از قشنگیهاش هم رفت و برگشت به زمان حال و گذشته بود اما متاسفانه سانسور متنی خیلی مشهود بود
واقعا خوش بحالش، ما که گذشتمون آیندمون رو نابود کرده.
من این کتاب رو خریدم، کتاب جالبیه. مشکلاتی اعم ویراستاری ضعیف و جملهبندی اشتباه داره و فونتش خیلی درشته. در کل کتاب بدی نیست، اما سانسورهاش باعث گنگی رمان شدند. آخرش هم یکم مصنوعی بود.
کتاب معما گونه است. توالی زمانی نداره و همین بر جذابیتش اضافه می کنه. به نظر من داستان یه خورده لو رفته هستش و شخصیت منفی داستان خیلی گل درشت وارد داستان میشه و به محض معرفی این شخص در داستان معلومه کار اونه.
با اینکه من به ژانر تعلیقی و هیجانی علاقه دارم اما واقعا این کتاب رو دوست نداشتم. موضوع اصلی داستان خیلی پیش پا افتاده بود. داستان تا رسیدن به موضوع اصلی خیلی خسته کننده بود.
داستان کشش زیادی نداشت واقعا. شاید بخاطر ترجمه بود یا سانسور هرچی که بود داستان اونقدری جذاب نبود که بخوام با لذت و هیجان بخونمش.
زن جوانی به دلیل اشتباه که در گذشته مرتکب شده، خود را منزوی و تنبیه می کرد، ولی ظاهرا یک نفر فکر می کرد او باید بیش از اینها مجازات شود.
"نمونه" کتاب رو مطالعه کردم، به نظرم کتابی در حد سلیقه دوران نوجوانی هست، سبک و ضعیف، صرفا جهت گذراندن و پر کردن وقت.
داستان جالبیه، ولی متاسفانه کتاب از ترجمه خوبی برخوردار نیست و حتی بیش از حد سانسور شده