
کتاب فردا دیر است
نسخه الکترونیک کتاب فردا دیر است به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
نقد و بررسی کتاب فردا دیر است
طوفان اگرچه سهمگین است و ممکن است ویرانی به بار آورد اما گاهی از پس طوفان به ساحل عشق میرسیم بیآنکه خود از این موضوع آگاه باشیم. انیس لودیگ در کتاب فردا دیر است قصهای عاشقانه از عشق و هجرت را در پس طوفانی سخت روایت میکند. داستانی که هر آن ما را به یاد یک فیلم عاشقانه فرانسوی میاندازد. همانقدر ساده و دوستداشتنی.
خلاصه داستان فردا دیر است
فردا دیر است روایت زندگی مرد جوانی به نام اریک و دخترکوچکش، آنانینا است که حدود 7 سال است که تنها زندگی میکنند و با یک گاری از شهری به شهر دیگر سفر میکنند. اما روزی در ماه ژوئن زمانی که در مسیر هستند گرفتار تگرگ و طوفان میشوند. پدر و دختر که همیشه زندگی تنها و غیر وابستهای داشتهاند حالا باید به ناچار در خانهای را بزنند. خانهای که متعلق به زنی به نام ولانتین است. آیا این طوفان مسیر زندگی آنها را تغییر میدهد؟
دربارهی کتاب فردا دیر است اثر انیس لودیگ
فردا دیر است عنوان رمانی از نویسنده فرانسوی انیس لودیگ است که پیشتر با رمان کمی قبل از خوشبختی شهرت پیدا کرده است. این کتاب اولین بار در سال 2017 منتشر شد و با استقبال خوبی در سراسر دنیا رو به رو شد. فردا دیر است با ترجمهی آریا نوری در سال 1395 از سوی انتشارات البرز راهی بازار نشر شده است. لودیگ در این کتاب هم از همان حس و حالهای همیشگیاش ما به روشی جدید استفاده کرده است. در این داستان که ابتدای آن از زبان خانم ولانتین روایت میشود. به محض ورود به داستان نویسنده خواننده را با فضای آشفتهی مواجه ی مرد با زن رو به رو میکند. او در این داستان هم فضای رمان کمی پیش از خوشبختی را به نوعی تکرار میکند و شخصیتهای اصلی خود را از دل طوفان زخمها و ناامیدیها به سوی اشتیاق و میل به زندگی پیش میبرد. داستان فردا دیر است احساسی و رمانتیک است به طوری که خواننده را با عواطف انسانیاش به چالش میکشد. در این رمان رفت و برگشتهای زمانی نیز وجود دارد که از زبان شخصیتها روایت میشود که این خود خواننده را بیشتر در فضای داستان قرار میدهد.
لحن لودیگ روان و لطیف است. او تک تک کلمات خود را به شکلی بیان میکند که تاثیر آن بر تار و پود ذهن خواننده مینشیند. کتاب فردا دیر است برای همهی افرادی که به خواندن رمانهای احساسی و امیدبخش نیاز دارند دوستداشتنی خواهد بود.
دربارهی انیس لودیگ نویسندهی کتاب فردا دیر است
انیس لودیگ نویسنده فرانسوی متولد سال ۱۹۷۳ در آلزاس است. او در طول سالهای اخیر یکی از مشهورترین نویسندگان کتابهای رمانتیک است. قلم لودیگ شیوا، صریح و دوستداشتنی است به همین دلیل او طرفداران زیادی در سراسر جهان دارد. لودیگ سه فرزند دارد و ماجرای داستاننویسی او از زمانی شروع شد که بعد از فوت یکی از پسرانش به علت بیماری شروع به نوشتن کرد و از طریق وبلاگش نوشتههایش را منتشر میکرد. هدف او از نوشتن در آن زمان آگاه کردن دوستان، آشنایان و خانواده اش از وضعیت آنها بود؛ اما این شرح حال و توصیفات او به قدری تاثیرگذار و زیبا بود که باعث شد اطرافیان او را به ادامه دادن نوشتن تشویق کنند.
اولین کتاب لودیگ در سال 2011 منتشر شد. کتابی که برای این نویسنده جایزه رمان برتر از دیدگاه خوانندگان مجله زن امروز را به ارمغان آورد. اما دومین کتاب او با عنوان «کمی پیش از خوشبختی» در سال 2013 منتشر شد و ضمن جایزه خانه مطبوعات فرانسه، نام انیس لودیگ را به عنوان نویسنده ای نو در عصر امروز سر زبانها انداخت. این کتاب به چندین زبان در سراسر دنیا ترجمه و به فروش رفته است. سومین کتاب او با عنوان «همراهش برو» هم از کتابهای معروف و پرفروش لودیگ است که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد.
کتاب «فردا دیر است» تازهترین اثر نویسنده است که در سال 2017 از سوی انتشارات آلبن میشل منتشر شد و تا امروز به چندین زبان منتشر شده است.
در بخشی از کتاب فردا دیر است میخوانیم
طوفان شدید و صدای بادی که لحظهای قطع نمیشود و بارانی که خود را با شدت هرچه بیشتر به در و پنجره میکوبد، یادآور فیلمهای ترسناک است. به زیر پتویم رفته، چمباتمه زدهام و پیوسته تصویر جک نیکلسون در فیلم شاینینگ جلوی چشمانم میآید. تصور میکنم پشت در پنهانشده و هرلحظه آماده وارد شدن است. ولی چه کسی این فکر به سرش میزند که در شبی چنین طوفانی بیاید پشت در خانه من؟ آن هم خانهای که در منطقهای روستایی واقع شده است؟
به هر حال نمیخواهم خطر کنم و فردا ببینم جسدی جلوی در خانهام افتاده است، آنهم فقط به این دلیل که میترسیدم یک بازیگر سینما پشت در باشد!
وقتی کسی در این طوفان این طوری به در خانه میکوبد، پس بیتردید نیاز به کمک دارد. اگر فردی روانی بود حتماً با احتیاط بیشتری عمل میکرد و بیصدا سراغم میآمد.
پس چه کسی است؟
به آشپزخانه میروم و یکی از ماهیتابهها را برمیدارم. با اضطرابی که دارم، به سختی میتوانم بلندش کنم. نفسی عمیق میکشم، میروم پشت در و آن را با احتیاط تا نیمه باز میکنم. دستم را نیز بالا گرفته و آماده ضربه زدن شدهام.
ـ کمکم کنین!
مردی در برابرم ایستاده و دختربچهای را در بغل گرفته است. هردو خیس آب شدهاند. مرد با نگاهی سرشار از التماس به من خیره شده است. پس از لحظهای تامل به خودم میآیم و ماهیتابه را رها می رها میکنم.
ـ شما اینجا چی کار دارین؟
ـ من نیاز به کمک دارم، دخترم داره توی تب می سوزه و من هیچ دارویی ندارم که بهش بدم.
ـ بذارینش روی مبل. همون جا.
به سرعت به سمت مبل میروم و روانداز و کتابی را که رویش است برمیدارم. مرد دخترک را بر روی مبل میخواباند. شروع میکنم به درآوردن لباسهای خیس او و لبهایم را روی پیشانیاش میگذارم. در مدرسه این عادت را پیداکردهام. مرد حق دارد. دخترک تب بالایی دارد. از او میخواهم به آشپزخانه برود و حولهای بیاورد تا موهای بچه را خشککنم. دخترک بهآرامی چشمانش را باز میکند.
تلاش میکنم به پدرش اطمینان خاطر بدهم: من الان پزشک رو خبر میکنم، خونه ش از اینجا خیلی دور نیست. زود میرسه.
- ممنونم.
- اسمش چیه؟
- آنانینا
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب فردا دیر است اثر انیس لودیگ بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستان های فرانسه میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
نظرات کاربران درباره کتاب فردا دیر است